در : صفحه اول » سیاسی » حکایت کشاورز آواره

حکایت کشاورز آواره

روایت درد- قسمت دوم

خلیل جوان ۳۸ ساله اهل روستایی در اطراف فرع سابله از رودخانه کرخه، هستم. متاهل ام  و دارای دو پسر و یک دختر هستم. تمام دوران نوجوانی و جوانی ام را همراه با پدرم در زمین مان کشاورزی کرده ام. زندگی ما بواسطه کشاورزی می گذشت و اموراتمان در جریان بود. گمان می کردم که می توانم با تکیه بر زمین کشاورزی پدرم و آب رودخانه کرخه، همیشه روزی خانواده ام را از کشاورزی تامین کنم. اما متاسفانه رودخانه ما بشکل کامل خشک شد و حتی دیگر تامین آب شرب برای دامهایمان نیز میسر نبود و بسختی تمام می توانستیم از دامهایمان نگهداری کنیم.

چندین سال است که یا کرخه بشکل کامل خشک شده و در بستر آن آبی جریان ندارد و یا اگر اندک آب کثیفی در آن جریان داشته باشد، مسئولان دولتی به ما اجازه برداشت از آن نمی دهند. سعی کردم بشکل غیرقانونی آب از بستر بی رمق سابله برداشت کنم که متاسفانه با جریمه مالی بزرگی روبرو شدم.

چاره ای جز توقف کار کشاورزی نداشتم و به پیدا کردن کار در مراکز دولتی روی آوردم. به سراغ ادارات مختلف در شهرهای حویزه و خفاجیه رفتم اما هیچ پاسخی نگرفتم. بسراغ شرکت نفت در هور العظیم رفتم و از آنها خواستم تا مرا استخدام کنند.

سوار بر موتور سیکلت مسافت حدود ۵۰ کیلومتر را هر روز طی می کردم تا به شرکت نفت در عمق هور العظیم برسم. در زمستان بیش از یک ماه هر روز در کنار درب شرکت منتظر می نشستم تا شاید مسئولی بسراغ من و دیگر جوانان بیکار که در درب شرکت نشسته ایم بیاید. در عوض دو بار مورد حمله وحشیانه نیروی انتظامی قرار گرفتیم و بشدت مورد ضرب و شتم قرار گرفتیم و برای ساعتها در بازداشت آنها ماندیم.

من از اصرار خودم دست برنداشتم تا اینکه یک روز دیدم که عده ای از کارگران از شهر ایذه جهت آغاز کار به این شرکت آمده اند. در درب ورودی من از آنها پرسیدم شما چگونه استخدام شدید و آنها گفتند که بواسطه تماس تلفنی به آنها خبر داده اند که استخدام شده اند.

در این لحظه خون من بجوش آمد و به این کارگران غیربومی حمله کردم و آنها را تا توانستم کتک زدم. نیروی انتظامی به من حمله کرد و مرا بازداشت کرد. من در پاسخ به تهدیدات نیروی انتظامی گفتم، جاده شرکت را می بندم و به هیچ کارگر غیربومی اجازه ورود به شرکت را نمی دهم. اگر به من کار نمی دهید نمی گذارم حتی یک کارگر غیربومی در این شرکت استخدام شود.

بالاخره تهدیدات من موثر شد و پس از چند روز بازداشت و گفتگو با مسئولان آنها موافقت کردند تا من در شرکت استخدام شوم. در حال حاضر نیز در بخش اجرایی شرکت نفت در هور العظیم در گرمای بیش ۵۰ درجه با کنگ و بیل زمین را می کنم و هر دو سه هفته آفتاب زده می شوم. متاسفانه شرکت حاضر نیست به من و امثال من از کارگران بومی بیمه درمان بدهد و ما در سخترین شرایط جوی و با حقوق ۶۰۰ هزار تومان در ماه کار می کنیم. ما حتی غذایمان را در زیر آفتاب گرم می خورم.   

چیزی که من فهمیدم این است که مسئولان استان ما غیر از زور هیچ زبان دیگری را نمی فهمند. آنها براساس یک دشمنی دیرینه با ما رفتار می کنند. ما هرکاری که بکنیم آنها با ما خوب نمی شوند. نمی دونم شاید یک روزی مجبور بشوم دوباره با آنها درگیر بشوم تا حقوقم را از این نا انسانها بگیرم.

تمام حقوق نشر متعلق به وب سایت پادماز است. مطالب منتشرشده در وب سایت پادماز ضرورتا بیانگر رویکرد جنبش ملی دموکراتیک عرب الاحواز نیست.

الصعود لأعلى