در : صفحه اول » فرهنگی-اجتماعی » جزئیات نبرد دموگرافیک دولت مرکزی علیه شهر احواز

جزئیات نبرد دموگرافیک دولت مرکزی علیه شهر احواز

 ArBig13201324255این مطلب سلسله ای از مقالاتی است که در ماه اخیر از سوی نویسنده عرب یوسف عزیزی بنی طرف منتشر شده است. پادماز این مقالات را بنقل وب سایت شخصی نویسنده منتشر می کند.

 

نقش کارآفرینان عرب در ساختن احواز نوین

از آغاز قرن پانزدهم تا دهه دوم قرن بیستم، شهرهای حویزه، فلاحیه ومحمره، به ترتیب مرکز اقلیم عربستان بودند که  تا سال ۱۹۲۵ (۱۳۰۴ ش) مملکت عربستان نامیده می شد وکما بیش جزو ممالک محروسه به شمار می رفت. این را هم در ادبیات تاریخی و سیاسی تاریخنگاران و سفرنامه نویسان ایرانی می بینیم و هم در آثار همگنان خارجی و عرب آنان.

 احواز پس از شکوه تاریخ گذشته اش در این دوره به روستایی تبدیل شده بود که شیخ نبهان عامری کدخدایش بود. این را حاج میرزا عبدالغفار نجم الملک – فرستاده ناصرالدین شاه به اقلیم عربستان – در “سفرنامه عربستان” اش ذکر می کند. اما پس از سقوط شیخ خزعل توسط رضاخان، شهر احواز جای محمره را گرفت که در سال ۱۳۱۴ش، نام رسمی “خرمشهر” را بر مردم عرب اش تحمیل کردند. همزمان با اکتشاف نفت در این خطه، وضع احواز، این رو به آن رو شد و به تدریج، جلال گذشته اش را باز یافت. اکنون این شهر، مرکز استانی است با نام تحمیلی دیگر (خ وزس ت ان) که اکثریت ساکنان اش را عرب ها تشکیل می دهند.

آن روستا و مناطق پیوسته به آن را “احواز قدیم” می گویند که از پل سیاه شروع می شود و شامل منطقه عامری وصخیریه وشبیشه و خزعلیه می شود. محله خزعلیه نام اش را از شیخ  خزعل بن جابر گرفته است.

در دوره فرمانروایی شیخ عبدالحمید فرزند شیخ خزعل بر شهر احواز در اوایل قرن بیستم، بازاری به نام او تاسیس شد که تاکنون نیز وجود دارد: “سوق عبدالحمید”. این مهمترین بازار شهر در آن هنگام بود که کاروان سراها و مسافرخانه هایی را در بر می گرفت که بومیان عرب به آنها “خان” می گفتند مثل “خان الحویزه” و”خان المحمره”. “سوق عبدالحمید” با تاسیس خیابانی عمود برآن، توسعه یافت. سید احمد کسروی در کتاب “تاریخ پانصد ساله خوزستان” اش از چند کاسب شوشتری و دزفولی نام می برد که در این خیابان بودند و بابت دکان هایشان به شیخ عبدالحمید اجاره می پرداختند. با سقوط شیخ خزعل و قدرت یابی رضاخان، این خیابان جدید، پهلوی نام گرفت که البته بعد از انقلاب شد “خمینی”. به تدریج خیابان دیگری هم به این بازار افزوده شد که نام اش را “کاوه” گذاشتند. در واقع این تغییر نام های جزیی، نویدگر تغییرهای فاجعه بار دیگری در زندگی مردم عرب بود که با تغییر نام ایالت یا مملکت عربستان شروع می شود و با تغییر نام شهرها و روستاها ادامه می یابد تا برسد به تغییر بافت جمعیتی اقلیم عربستان. اما کار اساسی تر حاکمیت نظامی، کودتایی و شبه اشغالگر پهلوی اول، چیزی بیش از خلع نام ها و نشان ها بود: بریدن دست بومیان عرب از بازار اصلی شهر یعنی نبض اقتصادی استان. از این رو عرب ها به سوی بخش های اقتصادی دیگری رفتند که ارتباط کمتری با دولت داشت. باسقوط حاکم عرب، طبقه اقتصادی حاکم نیز سقوط کرد و راه برای رشد طبقه کوچنده دیگری باز شد. شبیه همین فرایند در بلوچستان نیز رخ داد. این تاریخ، نقطه عزیمتٍ فرایندِ خانه خرابی و عقب ماندگی اقتصادی و فرهنگی ملت عرب در ایران شد.

پهلوی اول، همه املاک شیخ  خزعل در احواز را مصادره کرد. پادگان او را در محله “ناصریه” به زندان تبدیل کرد. در این پادگان نظامی، شماری از افراد قبیله های باوی و بغلانی بودند ومی دانیم که نوره دختر طلال، مادر شیخ خزعل از قبیله باوی احواز است. این زندان به زندان آخر اسفالت معروف شد که در دوره شاه سابق، عدنان غریفی، پرویز زاهدی و ناصر تقوایی، سال هایی را در آن به سر بردند. اما مهمترین مشتریان این زندان، بومیان عرب و در راس آنان پیکارگران حقوق ملی بودند که جلال آل احمد، توصیف روشنفکران عرب زندانی را در مورد شان به کار می گیرد. زندان آخر اسفالت یا ناصریه،  یک دهه قبل از پایان عمر رژیم پهلوی به محله کارون احواز منتقل شد و نام زندان کارون به خود گرفت.

نیز یکی از بزرگترین کاخ های شیخ خزعل در احواز، شد ساختمان شهربانی استان. این ساختمان بعدها به کلانتری ۳ تبدیل شد که در خیابان سیمتری قرار دارد. مدرسه عربی “چاسبیه” – برگرفته از شیخ چاسب فرزند شیخ خزعل – به دبیرستان شاهپور تغییر نام داد. والبته این تغییر نام با تغییر سیستم آموزشی از عربی به فارسی همراه شد. و از همان هنگام تدریس زبان عربی در ابتدایی برای ملت عرب در ایران ممنوع شد.

در دوره ریاست جمهوری، هاشمی رفسنجانی، “سرای الشیخ” در خیابان ۲۴ متری که در واقع ساختمان حکمرانی شیخ خزعل و نماینده اش شیخ عبد الحمید بود، تخریب شد. برخی را نظر آن است که این کار به دستور رفسنجانی انجام گرفت. “سرای الشیخ” را به گاراژ اتوبوس های شرکت واحد احواز بدل کردند تا به این ترتیب نه تنها میراث فرهنگی و تاریخی مردم عرب را از ریشه برکنند بلکه آنان را تحقیر هم بکنند.

به رغم همه فشارهای سیاسی و امنیتی دوران پهلوی اول و دوم و فقدان حاکمیت سیاسی، عرب ها توانستند اساس اقتصادی احواز نوین را پی بریزند.

در واقع خیزش بلند ناسیونالیسم عرب و ناصریسم و پیدایش گروه های هویت طلب و جدایی خواه در دهه چهل شمسی، شاه و ساواک را به هراس افکند و به فکر تغییر بنیادین در بافت جمعیت مردم احواز انداخت. دوست بختیاری و فرهیخته ام غلام عباس نوروزی که اکنون در تهران، دفتر نشر دارد می گوید: “در اوایل این دهه، ما از معدود خانواده هایی بودیم که از ایذه به محله آسیه آباد کوچ کرده بودیم وشهر کاملا شکل و شمایل عربی داشت”.

 

 عرب ها، مالکان اصلی و سازندگان احواز نوین

 برخی از دستیاران و مشاوران اقتصادی شیخ خزعل، همانند “معین التجار” بوشهری، “کمیلی”، “الرئیس” بهبهانی،”دولتی” و “دشتی” از غیر عرب های ایرانی بودند که در دفتر ودربار او کار می کردند. پس از سقوط فرمانروای بلامنازع عربستان (احواز)، اغلب این رایزنان ودستیاران – چه عرب و غیر عرب – جذب رژیم پهلوی شدند، از جمله معین التجار، حسن عجم، کمیلی و دولتی. بعدها در دوره محمد رضا پهلوی، ناصر عجم فرزندحسن عجم، سال ها شهردار احواز بود. الرئیس یا “الریس” به تعبیر عرب ها،و دشتی از همکاری با رضا خان سرباز زدند و به کویت کوچیدند . نیز باید به یک تاجربزرگ عرب دیگر به نام “شماسی” اشاره کنم که اصلا از عرب های محمره بود ومالک مستغلات بسیاری در مرکز تجاری شهر احواز بود، از آن میان مستغلاتی در خیابان ۲۴ متری در کناره شرقی شط کارون نزدیک به فلکه مجسمه (شهدای فعلی). مالکیت همه مغازه ها و ساختمان های این قسمت از شهر، از آن شماسی بود که به تدریج شعبه های مرکزی بانک ملی، بانک صادرات و ساختمان مخابرات را در آن جا ساختند. از میان این مستغلات، یک مغازه مُهرسازی است که هنوز باید وجود داشته  باشد. این “مهرسازی” جایگزین یک عکاسی است که در دوره شیخ خزعل تاسیس شد. وبه گفته دوست ام، سعید سیلاوی احوازی هم اکنون در انبار این مغازه یک دوربین قدیم عکاسی وجود دارد که در نبود عدسی در آن زمان، برای عکسبرداری روی یک ریل کوچک جلو و عقب می رفت. ضمنا حسینیه شماسی در نبش خیابان نادری و در ابتدای محله “ناصریه” قرار دارد که از حسینیه های قدیمی احواز به شمار می رود. هم اکنون وارثان شماسی بزرگ، یعنی مهندس شماسی مدیرکل سابق مناطق نفت خیز و برادران اش مالک این مستغلات هستند.  

سالمندان عرب احوازی می گویند، در دوره شیخ خزعل، یک جایگاه – شبیه جایگاه سان و رژه – در این قسمت قرار داشت که شیخ خزعل و شیخ عبدالحمید – حاکم احواز – درروز عاشورا در آن جا می نشستند و به تماشای هیات های عزاداری قبایل عرب احوازی همچون”حمید” و”میاح” و”سلامات” می پرداختند. پس از پایان مراسم، همه عزاداران مهمان ناهار نذری شیخ بودند.        

پس از برچیده شدن کاروان سراهای قدیمی در احواز، ساکنان بومی عرب احواز، نخستین مسافرخانه را در دوران رضا خان پهلوی ساختند. این مسافرخانه، “احسانی” نام داشت که متعلق به رحیم احسانی – معروف به رحیم قهوه چی – از قبیله بنی ساله بود. در واقع، رحیم، قهوه خانه ای در تقاطع خیابان های ۳۰ متری و پهلوی (خمینی کنونی) داشت که آن را تخریب کرد و به جای آن یک داروخانه و چند مغازه در طبقه همکف و  یک مسافرخانه درطبقه  اول ساخت. این مسافرخانه، نخستین مسافرخانه (یا در واقع هتل) در احواز بود. “ابوکریم اسمر” داروخانه را خرید و نام “داروخانه شوش” را بر آن نهاد. ابوکریم اسمر از عرب های مسیحی و دردروه شیخ خزعل، راننده اش بود.

نخسیتن کارخانه آرد سازی احواز توسط یکی از عرب های بومی به نام “زیه” معروف به “ابوعبد” در خیابان ۳۰ متری ساخته شد. نام “مکینه ابوعبد” هنوز در ذهن  بومیان آن منطقه زنده است. این”مکینه” در دوره شاه سابق تخریب شد و به جای آن، ساختمان کلانتری سه راساختند. این کلانتری، بعدا به یکی از خانه های شیخ خزعل نقل مکان کرد. نیز یک تاجرعرب مسیحی به نام توتونچی نخسیتن کارگاه موزاییک سازی را را در خیابان ۳۰ متری احواز تاسیس کرد که اکنون پاساژ “حجی حمادی” جایش را گرفته است و نبش خیابان شهید شمخانی قرار دارد. در همان هنگام یک عرب مندایی به نام ماهور خفاجی زاده، نخستین کارخانه یخ سازی (مکینه الثلج) را در محله “آخر اسفالت”احواز تاسیس کرد. همچنین خاندان های “عبادی ” و “خفاجی” – که هردو از عرب های صبی یا مندایی هستند – نخستین کارگاه تراشکاری را در شهر احواز تاسیس کردند. استاد عاصی خفاجی – از همان خاندان خفاجی – در اوایل دهه چهل شمسی نخستین کارگاه تراشکاری را در شهر خفاجیه (سوسنگرد) ایجاد کرد.

در قوسی که از پل معلق شروع می شود و در ساحل شط کارون در خیابان ۲۴ متری ادامه می یابد و به پل نادری منتهی می شود،اغلب مغازه ها و ساختمان متعلق به عرب های بومی است. از تجارتخانه جاسم مسعودی گرفته تا تجارتخانه “بیریا” واملاک و مغازه های خاندان شماسی.  

تا مقطع انقلاب بهمن ۵۷، حاج حمودعامری (ابوفیصل) مالک بیش از نصف مستغلات و مغازه های خیابان پهلوی (خمینی کنونی) بود که آنها را عمدتا به کاسبان شوشتری و دزفولی اجاره داده بود. پس از انقلاب، جمهوری اسلامی، همه این املاک را مصادره کرد و به اعوان و انصار غیر بومی اش سپرد.

 این راسته یعنی سوق عبدالحمید، خیابان پهلوی، خیابان کاوه و خیابان ۲۴ متری (میان فلکه مجسمه تا خیابان نادری)، در واقع بازار بزرگ احوازبه شمار می رود که مرکز عمده فروشی وفروش کالا به دیگر شهرهای استان است. در دوره پهلوی با ایجاد خیابان ۳۰ متری، این راسته قدری توسعه یافت و بخشی از  این خیابان را در بر گرفت. خود خیابان ۲۴ متری نیز به سوی شمال گسترش یافت. در دوره پهلوی دوم، با ایجاد خیابان نادری و پل نادری، این خیابان نیز به این راسته پیوست.

نیز نخستین زن پزشک مدرن که به شیوه بهداشتی، زایمان زنان را انجام می داد، یک خانم عرب مسیحی به نام “ماماجمیله” بود. او کار پزشکی اش را از اوایل دوره محمدرضا پهلوی آغاز کرد و دراواخر دهه چهل شمسی درگذشت. ماما جمیله تبحر خاصی در درمان نازایی زنان داشت، به گونه ای که در این دوره، ما با افرادی رو به رو می شویم که مادرانشان نازا بودند اما باحکمت و زبردستی “ماما جمیله” به دنیا آمدند.  عرب ها به اینها می گفتند “ابناء ماماجمیله”. مطب او در کنار مطب دکتر سینگ در خیابان پهلوی (خمینی سابق) بود و هردو از معدود پزشکان حاذق احواز در آن دوره به شمار می رفتند. دکتر سینگ البته ازسیک های هند بود که پس از جنگ جهانی دوم در احواز رحل اقامت گزید.  

رژیم شاه سابق با سیاست های خاص اقتصادی و تشویق مستقیم و غیر مستقیم مهاجرت به احواز توانست ترکیب تاجران وکارآفرینان را تغییر دهد، به گونه ای که در این دوره، تاجران غیر بومی اصفهانی وبروجردی و ملایری بخش عمده ای از بازار را به دست گرفتند. یکی از این تاجران عمده،سید محسن یحیوی است که در آستانه انقلاب بهمن، انجمن اسلامی بازار احواز را تاسیس کرد. وی اصلا  بروجردی است و در چند دوره نماینده بروجرد (ونه احواز) در مجلس شورای اسلامی بود. پس از جنگ – البته – شاهد تحولاتی بودیم که طی آن، عرب ها توانستند از چماق و فیلتر اقتصادی نیروهای امنیتی بگذرند وجای پایی در بازار بزرگ بیابند اما نه متناسب با جمعیت و تاریخ خود.   

 

 مالکیت عرب ها بر محله به محله و کوی به کوی احواز

 تاسیس نخستین شرکت اتوبوسرانی در احواز  

عبدالحسین عامری – از نوادگان شیخ نبهان عامری – در دهه پنجاه میلادی نخستین پمپ بنزین خصوصی را در محله آسیه آباد احوازایجاد کرد. این پمپ بنزین که ابتدا دستی بود بعدها برقی شد. نیز در همین دهه،شماری از شهروندان عرب احوازی به نام های رمضان حمیدی، نعیم میاحی و جابر حمیدی(ابوناصر) نخستین شرکت اتوبوسرانی را در شهر احواز تاسیس کردند. این شرکت، خصوصی بود ومالک چندین اتوبوس. تا آن هنگام فقط معدودی تاکسی و شمار بیشتری درشکه، کارحمل ونقل شهری را انجام می دادند وهیچ اتوبوسی در کار نبود.

مسیر اول این شرکت اتوبوسرانی ازخیابان پهلوی (خمینی کنونی) شروع می شد و پس از عبور از پل معلق کارون به محله لشکرآباد(نهضت کنونی) و از آن جا به محله کمپلو (انقلاب فعلی) می رفت وبالعکس. مسر دوم ازمحله “آخر اسفالت” آغاز و به محله زیتون کارگری منتهی می شد وبالعکس.دولت در دهه شصت این شرکت خصوصی عربی را منحل و “شرکت واحد” دولتی راجایگزین آن کرد.   

عرب ها مالکان اولیه محله های “زیتون”،”کورش”و”دغاغله”

محله “زیتون کارمندی” در اواخر دهه شصت میلادی (چهل شمسی) برروی زمین های زراعی متعلق به حمود عامری (ابوفیصل) وشنّان عامری (ابوطارق) بناگردید. این دو برادر، نواده های شیخ نبهان عامری بودند که در دوره حاج جابر و شیخ مزعل، حاکم احواز بود. حمود و شنان عامری، زمین ها را به افراد و شرکت های عرب و غیر عرب فروختند تا برروی آن، محله “زیتون” کارمندی در شمال احواز بناشود. شهر احواز بعد از محله “زیتون”، با ایجاد محله “کورش” (زویه سابق)، از سوی شمال گسترش بیشتری یافت. اینجا محله ای اعیان نشین به شمار میرود. در واقع عبدالرحمان عامری، برادر آسیه نبهانی و پسر عموی حمود عامری موسس اصلی محله کورش به شمار می رود. او در دهه چهل شمسی (شصت میلادی) کارخانه آجرسازی”آجر عامری” را در روستای “زویه”

( کورش یا کوی ملت کنونی) ایجاد کرد. اما در سال ۱۳۵۰ شمسی (۱۹۷۱م)  کارخانه آجر سازی را تخریب کرد و به جای آن و درزمین های کشاورزی اطراف، منازل ویلایی ساخت و آنها را به شرکت نفت اجاره داد. این محله “کورش” نام گرفت که بعد از انقلاب، نام کوی ملت (حی الشعب) به خودگرفت.

دو سه سال بعد، عبدالوهاب عامری – همسر آسیه عامری – زمین های زراعی خودرا که متصل به محله یاد شده بود، به منازل ویلایی تبدیل کرد و محله”کورش” را تا ساحل رودخانه کارون گسترش داد. این منطقه، “فاز سه کورش” نام گرفت. اما بد اقبالی عبدالوهاب عامری این بود که اتمام ساختمان خانه های فاز سه کورش با پیروزی انقلاب بهمن ۵۷ ش همزمان شد. از این رو حاکمان جمهوری اسلامی همه منازل و مستغلات فاز سه کورش را مصادره کردند و آنها را میان شرکت حفاری نفت، شرکت توانیر، شرکت مخابرات، شرکت صنایع فولاد و دیگر شرکت ها وافراد وابسته به خود تقسیم کردند. نیز در همان سال های پیش از انقلاب، فاز ۴ کورش را در زمین های زراعی ورثه شیخ نبهان عامری ایجاد کردند که منازل آن را بعد ازانقلاب میان غیر عرب های مهاجر تقسیم کردند و فقط یک دهم از آنها را به عرب های بومی یعنی صاحبان اصلی آن دیار دادند.

شاه سابق در دهه سی شمسی (پنجاه میلادی) بخشی از زمین های زراعی ورثه شیخ نبهان عامری در روستای “دغاغله” را مصادره کرد و در آن پادگان دغاغله ومنازلی برای کارکنان شرکت توانیر ساخت که اکنون محل سکونت کارشناسان روسی است که در نیروگاه های برق شهرستان احواز کار می کنند.    

زمین های محله های “کارون”، “باهنر”و”سپیدار”

مالک زمین های زراعی که بعدها در آنها، محله های “کارون”،”سپیدار” و”باهنر” ایجاد شد، یک شهروند عرب احوازی به نام حاج سباهی صخیراوی است. این محله ها در شرق احواز واقع اند. در دوره شاه سابق، زندان کارون و کارخانه لوله سازی وابسته به شرکت نفت در محله کارون ساخته شدند.  حاج سعدون فرزند سباهی صخیراوی کوشید تا سندهای این زمین ها را در اداره ثبت املاک به ثبت برساند و در این زمینه از کمک ها ونفوذ امیر خزعل پسر شیخ خزعل و آجودان شاه سابق نیز برخوردار شد. اما پس از پیروزی انقلاب بهمن ۵۷ همه این سندها لغو و محله های “باهنر”و”رسالت” بر باقی مانده آن زمین ها ساخته شد. حتی وجود عبدالوهاب صخیراوی – نوه سباهی صخیراوی – در راس کمیته های انقلاب اسلامی احواز و دوستی اش با علی شمخانی در اوایل انقلاب نیز نتوانست مانع مصادره این زمین ها شود.   

“آسیه آباد” و”حصیرآباد”

درسال ۱۳۳۹ ش (۱۹۶۰م) خانم آسیه عامری یکی از نوادگان شیخ نبهان عامری، زمین های زراعی موروثی پدر خودرا به منازل مسکونی تبدیل کرد وبه این ترتیب محله “آسیه آباد” ایجاد شد که از نام او گرفته شده است. آسیه عامری در مسایل اجتماعی وعشایری، زنی جسور به شمار می رفت. او زمینهای زراعتی اش را فروخت تا در آنها، منازل ومستغلات ایجاد شود. عمده خریداران این خانه ها عرب ها بودند. محله “آسیه آباد” به تدریج گسترش یافت و از شمال به محله “زیتون کارگری” و از شرق به محله “حصیرآباد”پیوست. هم اکنون جمعیت محله آسیه آباد حدود پنجاه هزار نفر است.

محله “حصیرآباد” در اوایل دهه شصت میلادی (چهل شمسی) قرن گذشته بر روی زمین های زراعی حسن عامری – از نوادگان شیخ نبهان عامری – ایجاد شد.”حصیرآباد” از منطقه بی سیم – واقع بر فراز کوه المنجور – آغاز و تامنطقه میدان بارفروشان (میدان سابق میوه) ادامه می یابد. درکنار این میدان،قبرستان عرب های مسیحی است که دیواری دورادورش را گرفته. پس از سیل سال ۳۹ شمسی،دولت شاه، زمین های حسن عامری را مصادره کرد و آنها را عمدتا در اختیار سیل زدگان غیر عرب سایر مناطق قرار داد تا به نحوی در تغییر بافت جمعیت بخش شرقی احواز به زیان عرب ها عمل کند.    

محله های “باغ شیخ”، “گلستان” و”کیانپارس”

محله “باغ شیخ” یا بستان الشیخ، نام اش را از باغ شیخ خزعل می گیرد که در اوایل قرن بیستم در این محله بود. در این باغ، انواع میوه و سبزیجات کاشته می شد و اساسا باغبانان، هنگامی که شیخ خزعل از محمره به احواز می آمد،سبزیجات و میوه اش را از این باغ تامین می کردند. مدرسه چاسبیه (منسوب به شیخ چاسب فرزند شیخ خزعل) در نزدیکی این باغ قرار داشت که در دوره رضاخان پهلوی به دبیرستان شاپور تغییر نام یافت. ماهیت آن نیز تغییر کرد و مواد درسی از عربی به فارسی تغییریافت. از آن هنگام تاکنون، تدریس زبان عربی در مدارس برای ملت عرب احواز ممنوع شده است. در واقع این نخستین دبیرستانی بود که در احواز تاسیس شد. بعد از آن دبیرستانی به نام دبیرستان منوچهری در شمال شرق احواز ایجاد شد. ساختمان این دبیرستان، قبلااصطبل اسب های شیخ خزعل و فرزندانش بود.  

در اینجا می بینیم که دولت رضاخان در ابتدای کار برای نهادهای دولتی،نظامی و آموزشی خود از ساختمان های وابسته به شیخ خزعل و شیخ عبدالحمید – حاکم احواز- استفاده کرد.

کوی “گلستان” در دوره پهلوی دوم و بر روی زمین های زراعی سادات عرب نعمتی (آل سید نعمه) ایجاد شد. از اینها بارزتر، سید کریم و سید یوسف نعمتی بودند که روابط نزدیکی با رژیم محمدرضا پهلوی داشتند. به عنوان مثال، سازمان امنیت واطلاعات کشور (ساواک) در دوره شاه، ساختمان مرکزی خودرا در محله امانیه احواز از سید یوسف نعمتی اجاره کرده بود. او ساختمان ها و مستغلات چندی در محله امانیه داشت.

نیز عزیز جرج، تاجر عرب مسیحی احوازی مالک زمین های زراعی وسیعی درمنطقه “سید عباس” بود که در دوره شاه، “کیان پارس” نام گرفت. رضاخان پهلوی مالکیت بخشی از این زمین ها – نزدیک به شط کارون – را به شماری از تاجران زردشتی یزد داد تا در خلع مالکیت از عرب ها کمک کرده باشد. شماری باغدار بهایی اصفهانی هم بودند که به طور موسمی برای صیفی کاری به “سید عباس” می آمدند.  در دوره حاکمیت عرب ها بر این شهریعنی تا سال ۱۹۲۵، زردشتی ها هیچ گونه مالکیتی در احواز نداشتند.  

 

از ناصریه تا شهرک نفت؛ هشتاد سال کوشش برای عرب زدایی در احواز

محله های “ناصریه” “امانیه”،”لشکرآباد”، “کمپلو”و..

حاج عبدالغفار نجم  الملک در”سفرنامه عربستان” اش می نویسد: “حالا شیخ سهراب (ظهراب) با دویست سیصد نفر توابع خود در آن سمت کارون بطرف حویزه سکنی دارد واصل ایل که بیست هزارنفر میشوند در این سمت است و در خاک احواز پراکنده اند”.

این را از این سفرنامه – که در عهد شیخ مزعل در محمره و ناصرالدین شاهدرتهران نوشته شده – آورده ام تا بگویم در این دوره، ساحل غربی شط کارون کاملا دردست شیخ ظهراب بزرگ عشیره باوی احواز بوده است. اما با اکتشاف نفت در دوره شیخ خزعل، شماری از قبیله بنی طرف از منطقه بنی طرف و حویزه به اینجا کوچیدند. بخشی ازاین منطقه، “امانیه” نام گرفت. اما رضاخان پهلوی با مصادره زمین ها ومنازل شان، آنان را به منطقه ای کوچاند که بعدها نام لشکرآباد به خود گرفت. امانقشه جدید لشکرآباد را در واقع نظامیان انگلیسی مستقر در شهر احواز در بحبوحه جنگ جهانی دوم کشیدند که پس از تخریب کپرها وزاغه های قبلی شکل گرفت. فلکه بزرگ لشکرآباد (حی النهضه کنونی) وخیابان های منشعب از آن به شکل پرچم بریتانیا ساخته شده است.

در کنار لشکرآباد که افزون بر قبیله بنی طرف، در برگیرنده مردمانی ازسایر قبایل عرب اقلیم است، “رُفیش” ساخته شد. اما محله کمپلو (کوی انقلاب) در اواخر دهه سی شمسی شکل گرفت. در این محله گسترده، شماری از غیر عرب ها نیزسکونت دارند. “کمپلو” واژه ای انگلیسی است به معنای “اردوگاه پایین”. عرب های بومی به این منطقه “ابوالدعالی” می گویند.

محله “دایره” یا شلینگ آباد یا کوی علوی در اواخر دهه چهل شمسی شکل گرفت. اینجا قبلا قبرستان اهالی لشکرآباد بود. اکنون کوی علوی حدود هشتادهزار نفر جمعیت دارد که اغلب عرب اند و درسال های اخیر به یکی از پایگاه های عمده هویت طلبان عرب بدل شده است. 

من از محله های قدیم تر باید از “ناصریه” هم نام می بردم و اساسا نسل پیش از ما به شهر احواز، “ناصریه” می گفتند که از نام ناصر بن محمد، یکی از فرمانروایان کعب فلاحیه گرفته شده است. اکنون یک ضلع محله “ناصریه”،خیابان نادری است، ضلع دیگرش شط کارون، ضلع سوم اش خیابان ۳۰ متری و ضلع چهارم اش خیابان زند. در این محله افزون بر مسلمانان، عرب های مندائی و مسیحی زندگی می کنند و قبل از تاسیس محله های کورش و کیان پارس، محل سکونت ثروتمندان و بورزوازی عرب بود.   

زمین های احواز در بورس تهران      

در دوره شاه سابق نوعی بورس بازی روی زمین های احواز رونق یافت که افزون بر آماج های اقتصادی، هدف های استعماری و ضدعربی داشت. از اوایل دهه شصت میلادی (چهل سمسی)، ما شاهد نشر آگهی هایی هستیم بامضمون “بورس زمین احواز” و” مبادله زمین های احواز با تهران”در روزنامه های عمده آن زمان یعنی کیهان واطلاعات. این گونه آگهی های به ندرت شامل دیگر شهرهای ایران می شد و بر شهر احواز تمرکز داشت. این امر به دستور شاه و ساواک وبه قصد تشویق بورژوازی نوخاسته پس از اصلاحات ارضی برای چیرگی بر زمین های بومیان عرب احواز و سایر شهرهای استان انجام می گرفت.

موضوع به اینجا ختم نمی شود بلکه به فرمان شاه و با فشار دستگاه های امنیتی و نظامی، هر خرده مالک عرب احوازی که می خواست موتور آبیاری (مکینه) برای آبیاری زمین های زراعتی بخرد و روی شط کارون نصب کند مجبور بود با یک افسر بلند پایه ارتش شاهنشاهی شریک شود. این سرهنگان وافسران صدها کیلومتر از احواز دور بودند و هیچ ارتباطی با زمین و کشاورزی وآبیاری مردم عرب نداشتند و برخی اساسا احواز را ندیده بودند. ما این را در اغلب موتورهای آبیاری دو سوی شط کارون از احواز تا شوشتر و دیگر مناطق دیده ایم. این موتورهای آبی که درواقع کارخانه های کوچکی بودند از اواخر دهه سی شمسی رواج یافتند. مارکهای نظیر “رستن” و.. از خارج وارد ایران می شد و تاجران کمپرادور و عمده فروش تهرانی آنها را به خریداران می فروختند. در دوره جمهوری اسلامی، سلب مالیکت از کشاورزان و خرده مالکان عرب بومی با تاسیس شرکت توسعه کشت و صنعت کارون شکل رادیکال تر و گسترده تری به خود گرفت.

شهرک های بعد از انقلاب

جمهوری اسلامی در زمینه عرب زدایی پیگیر صادق برنامه های رژیم سرنگون شده پهلوی، بل و مبدع شیوه های جدیدتر و خطرناک تری در این زمینه است. اگر رژیم پهلوی، شهرک یزد نو را در منطقه حویزه و کنار مرز ایران و عراق ساخت، اسلامگرایان آریاگرا، با ساختن شهرک های غیر بومی نشین می کوشند ماموریت برجای مانده رژیم آریامهری را به پایان برسانند. شهرک نفت را ساختند با اکثریت غیر عربی که از این جا و آن جاآورده بودند با امکاناتی در حد شهرهای اروپایی که عرب بومی، رویایش را هم در خواب نمی بینند. اکنون هم با ساختن دو شهرک بزرگ “شیرینشهر” در میانه راه احواز – عبادان، و شهرک “رامین شهر” در میانهراه احواز – شوشتر می کوشند تا کمربندی غیر عربی در اطراف شهر احواز به وجود آورند. این کمربند راسیستی در واقع تکمیل کننده شهرک هایی نظیر شهرک نفت و امثال آن است که در درون شهر احوازپدید آورده اند.

غیر عرب ها در احواز

حاج عبدالغفار نجم الملک در”سفرنامه عربستان” می گوید: ” قریه احواز قریب ۶۰ خانوار رعیت عرب دارد که دیم کار هستند”. این به معنای آن است که دردوره فرمانروایی ناصرالدینشاه وشیخ مزعل در محمره، هیچ غیر عربی در احواز نبوده است. خود نجم الملک از شیخ نبهان عامری به عنوان کدخدا یا شیخ این قریه یاد می کند. پس از کشف نفت و دراواسط دوره شیخ خزعل، شماری از کاسبان شوشتری و دزفولی به احواز آمدند و نزدیک باغ شیخ و کوچه پس کوچه های چسبیده به خیابان بعدها “پهلوی” سکنی گزیدند.اساسا شمار غیر عرب ها در احواز پیش از سقوط شیخ خزعل در ۱۳۰۴ ش محدود به چندخانوار شوشتری و دزفولی در منطقه مرکزی شهر بود که “سقاخانه” در خیابان سیمتری یکی از نشانه های بارز آن است.

 از میان همین ها بود که بعدها رمان نویسی چون احمد محمود پدیدار شد. در عبادان نیز چنین است. نسیم خاکسار – نویسنده – ازخانواده های مهاجر از دشستان و برازجان است. اینان و دیگر اهل قلم و مطبوعات غیرعرب در دوره پهلوی دوم پدپدار شدند. اما اگر تاریخ ادبیات پیش از سال ۱۳۰۴ ش (۱۹۲۵م) اقلیم عربستان – اعم از احواز و عبادان ومحمره و حویزه و.. – را بررسی کنیم میبینیم همه  شاعران،  دانشمندان و مورخان از عرب های بومی این دیاربوده اند. یعنی در واقع ادبیات فارسی در این منطقه تاریخی شصت هفتاد ساله دارد ونه بیشتر. شبیه همین فرآیند را در اسراییل نیز می بینیم. اغلب رمان نویسان و اهل قلم ودانشمندان عبری نویس پس از سال ۱۹۴۸ سر برآوردند.     

سالمندان از زبان شیخ عاشور فرزند نبهان عامری حاکم آن هنگام احوازنقل می کنند که او پس از سقوط شیخ خزعل به عرب های احوازی هشدار می دهد و به زبان عربی محلی به آنان می گوید ” حوطوا حوطوا، هسه العجم یجون ویأخذون القاع منکم”یعنی تا آنجا که می توانید دور زمین هایتان را دیوار بکشید زیرا که غیر عرب هادارند می آیند و زمین هایتان را می گیرند”. این سخنان هشدار دهنده در محله های “صخیریه”، “شبیشه”، “سوق العرب” ودیگر محله های احواز قدیم، کارگر افتاد. پیش بینی وهشدار شیخ عاشور بیجا نبود. زیرا فرآیند ضدانسانی و ضد عربی تغییر بافت جمعیتی شهر احواز پس از هشتاد سال هنوز هم کار میکند. عرب ستیزان حتی به محله های قدیمی یادشده هم رحم نکردند و شهرداری احواز درسال های اخیر به بهانه توسعه ونوسازی شهر، به تخریب و ممنوعیت خرید و فروش خانه ومستغلات در این محله ها پرداخت. این سیاست ها که از سوی مقام های بالاتر تهران دیکته می شود، در اطراف مزار “علی مهزیار” شدیدتر است. 

در واقع یک عامل اصلی در گسترش مهاجرت به اقلیم عربستان (احواز) ومشخصا به شهر احواز موثر بوده و آن، کوشش های مستمر و مستقیم وغیر مستقیم حاکمیت های پهلوی و جمهوری اسلامی برای تغییر بافت جمعیت اقلیم به زیان بومیان عرب است که همواره به دلایل امنیتی، سیاسی واقتصادی صورت گرفته. دو عامل فرعی دیگر نیز وجوددارند. از زمانی که پای شیوخ بزرگ عرب به تهران و اروپا باز شد، اینان برای دستیابی به پول بیشتر، زمین های خودرا به غیر بومیان فروختند و در این راه هیچ احساس مسوولیتی نکردند. سدیگر، ناآگاهی عامه مردم بود که خطر این فرآیند را حس نمی کردند. اما سیاست های تهاجمی و نژاد پرستانه حاکمت تهران پس از غصب صدها هکتار اززمین های روستاییان عرب در دوسوی شط کارون، شکل خونینی به خود گرفت. دولت رفسنجانی این کار را به بهانه توسعه کشت نیشکر انجام داد که به خانه خرابی این روستاییان وزاغه نشینی شان در شهرهای بزرگ انجامید. درگیری های خونین میان این روستاییان وماموران دولتی چندین کشته و زخمی برجای گذاشت. این امر باعث گسترش آگاهی های ملی درمیان روشنفکران و تا حدی عامه مردم عرب در یکی دو دهه اخیر شد.

 

نویسنده: یوسف عزیزی بنی طرف

منبع: وب سایت شخصی نویسنده

تذکر: پادماز نامهای اهواز و خ وزس ت ان در متن اصلی مقاله، را بنام احواز تغییر داد.

تمام حقوق نشر متعلق به وب سایت پادماز است. مطالب منتشرشده در وب سایت پادماز ضرورتا بیانگر رویکرد جنبش ملی دموکراتیک عرب الاحواز نیست.

الصعود لأعلى