در : صفحه اول » سیاسی » چالشهای پیش روی ملت عرب احواز در ایران

چالشهای پیش روی ملت عرب احواز در ایران

این مطلب شرح سخنان مهدی هاشمی در غرفه پالتاک کانون دفاع از حقوق بشر در ایران، در روز ۲ نوامبر ۲۰۱۴ است  

 

دوره حاکمیت شیخ خزعل

پالایشگاه نفت طی قراردادی مابین شیخ خزعل حاکم عرب امارت عربستان (اقلیم کنونی احواز) و انگلستان در سال ۱۹۱۳ میلادی (۱۲۹۲ شمسی) تاسیس شد. عبادان به دلیل موقعیت جغرافیایی اش و نزدیک بودن به آبهای آزاد و از جهت نزدیکی به محمره، مرکز حکومت شیخ خزعل، که از امنیت بیشتری برخوردار بود جای مناسبی برای احداث پالایشگاه بود. گفته می شود که این پالایشگاه با ظرفیت ۲۵۰۰ بشکه در روز کار خود را آغاز کرد.

 تا قبل از تاسیس پالایشگاه نفت، عبادان شهری بود در کنار مرکز حکومت شیخ خزعل حاکم عربی امارت عربستان که جز حدود چهار صد تن نظامی بلوچ، که در ارتش خزعل خدمت می کردند و شماری مسیحی عرب از مارونی های لبنان که در امر تجارت اشتغال داشتند جمعیت شهر مطلقا عرب بود. همزمان با تاسیس و ساخت پالایشگاه انگلیسی ها به ساخت محله های مسکونی مجللی اقدام کردند. شمار زیادی از این خانه ها تا به امروز بجای مانده اند. همچنین آنها اقدام به تاسیس بیمارستان و مراکز خرید و بازارچه کردند و سینما و سالن های تفریحی و کلوب های ورزشی از قبیل گولف و استخرها و غیره ساختند.

اولین سینمای عبادان در سال ۱۹۱۳ساخته شد، که در آن فیلم های صامت نمایش داده می شد و تنها انگلیسی ها اجازه استفاده از آن را داشتند. پس از چند سال انگلیسی ها با ساختن سالنی دیگر برای نمایش فیلم این سینما را به هندی ها تحویل دادند و تا به امروز بقایای این سینما به سینمای هندی ها معروف است. در دهه ۲۰ میلادی سینمای بدون سقف و سرباز تاسیس شد تا در تابستانها مورد استفاده قرار گیرد. وعلاوه براین و با توجه به شناخت انگلیسی ها از اسب های عربی و وفور آن در عبادان به دلیل علاقه عرب های منطقه به اسب سواری و پرورش اسب عرب، انگلیسی ها باشگاههای سوارکاری براه انداختند. با توسعه پالایشگاه نفت و ورود شمار بیشتری از متخصصان انگلیسی شیوه زندگی غربی نیز به تدریج وارد این شهر شد.

کارگران عرب که شمار اندکی از آنها فرصت تحصیل در بصره یا مدارس خزعلیه محمره و یا چاسبیه احواز را داشتند و یا سواد خواندن و نوشتن عربی را در مکاتب محلی فراگرفته بودند بهمراه اکثریتی از کارگران عرب بی سواد در کنار دیگر کارگران هندی و پاکستانی و بنگالی کار پالایشگاه را با مدیریت انگلیسی ها پیش می بردند. در این دوره ایالت عربستان با عرب های همسایه که زیر سلطه عثمانی بودند و همچنین با مصر که در آن زمان یکی از مراکز نهضت فرهنگی و فکری بود روابط فرهنگی وسیعی داشت.

با همکاری برخی از تحصیل کرده های محمره با روزنامه نگاران مصری، مجله ها و نشریاتی بوجود آمد که اوضاع امارت عربستان یا اقلیم احواز را پوشش می داد. این مجله ها بسان پلی فرهنگی بودند میان عرب های ایالت عربستان و مصر. از جمله این نشریات می توان به نشریه (العمران) اشاره کرد که توسط «عبدالمسیح انطاکی» اداره می شد. این نشریه اخبار مناطق عرب نشین امارت عربستان را پوشش می داد. این ارتباطات فرهنگی و آشنایی با پیشرفت های صورت گرفته در مصر، سبب شد تا شیخ خزعل استادان مصری و سوری را به عربستان دعوت کند و آنها را به کار آموزش و تعلیم گمارد.

در این مورد می‌توان به دعوت شیخ خزعل از موسیقی‌دان بزرگ اهل حلب سوریه “شیخ علی الدرویش” و تشکیل فرقه‌ی موسیقی اشاره کرد. علی الدرویش یکی از موسیقی‌دانان معروف زمان خود بود. استادان بزرگی از قبیل محمد عبدالوهاب و ریاض السنباطی که سر آمد موسیقی مصر و جهان عرب هستند، روزگاری را به عنوان هنرجو زیر نظر علی الدرویش گذرانده‌اند. وی استاد تدوین موسیقی حلبی و تدوین کننده موشحات تاریخی حلب بوده و به نواختن نی معروف بود.

او به همراه موسیقی دانانی چون “عمر البطش” و “محمد طیفوری” و شماری دیگر از اهل موسیقی به محمره آمد و در آنجا یک گروه موسیقی تشکیل داد و به آموزش موسیقی اهتمام ورزید. گرچه شیخ علی الدرویش پس از دوسال به حلب بازگشت اما فرقه‌ی موسیقی‌اش در محمره تا پایان حکومت شیخ خزعل به فعالیت هنری خود ادامه داد. همچنین به‌منظور استفاده از تجربه‌ی مصریان در امر کشاورزی شیخ خزعل شماری از کشاورزان زبده‌ی مصری را به محمره فراخواند و کاشت محصولاتی چون پنبه را در کنار پاره‌ای دیگر از محصولات براه‌ انداخت.

انتشار نشریات عربی عراق عثمانی و مصری در سطح امارت عربستان یا اقلیم احواز نقش بسزایی در افزایش آگاهی ملت عرب از تغییرات و پیشرفت‌های حاصله در دیگر نقاط جهان داشت.

از لحاظ اقتصادی نیز حضور کشتی های کوچک و بزرگ شیخ خزعل پلی آبی ارتباطی عربستان با عرب‌های کویت و بحرین و قطر و امارات و شبه جزیره عرب بود. کاروان های تجار عرب از دیگر شهرهای عرب‌نشین با عبور از محمره و یا عبور از دشت “شلوه “دشتی میان بصره و عربستان راهی بصره و عماره می‌شدند و از آنجا به بغداد و یا شام”دمشق” رهسپار می‌شدند. این تجار که اکثراً سواد خواندن و نوشتن به عربی داشتند علاوه بر تجارت حکایت‌ها و تازه‌های فرهنگ و ادب را به شهرهای خود به ارمغان می آوردند از جمله می‌توان به سوالف الشام “روایت های شام” در این زمینه اشاره کرد.

فعالیت مکاتب محلی در آموزش خواندن و نوشتن به زبان عربی، تأسیس مدارس نوین “خزعلیه” و “چاسبیه”، فعالیت فرهنگی و رواج شعر و ادب در میان عرب‌ها و پیدایش نام‌های سرشناس در ابواب متعدد شعر عربی در این مناطق، تأسیس فرقه‌های موسیقی نوین در کنار موسیقی عربی سنتی محلی و رهسپار شدن شماری از جوانان عرب برای تحصیل به اروپا و برخی کشورهای عربی جهت تحصل علم و بازگشت فارغ التحصیلان به مناطق خود، استفاده از تجارب کشاورزی کشورهای موفق در این زمینه و حضور گروه‌هایی از این کشاورزان مصری در محمره جهت توسعه کشاورزی مناطق عرب نشین، ارتباط با اجانب و متخصصان در پالایشگاه نفت و آشنایی با شیوه زندگی مدرن آنها، تأسیس بیمارستان و دیگر امکانات مدرن به دست انگلیسی ها همه و همه حکایت از گام نهادن مردم عربستان در مسیر توسعه و پیشرفت داشت.

پیشرفت های یاد شده، همچنین حکایت از پویایی فرهنگ عربی در میان این مردم دارد که به مرحله آشنایی با مدرنیته  قدم نهاده بود. تغییرات به وجود آمده در دوره زمانی ١٩٠٠ – ١٩٢۵ بقدری بود که عرب‌های دیگر شهرها که از محمره دورتر بودند عرب‌های محمره و عبادان را حضر”به معنی انسان های متمدن ” می‌نامیدند.

زندگی مسالمت آمیز مردم عرب در شهرهای محمره و عبادان با خارجی‌هایی از قبیل انگلیسی‌ها، هندی‌ها، پاکستانی‌ها و حضور ادیان مختلف از قبیل مسیحیت، یهودیت و سیک در این شهرها حکایت از رویکرد مثبت عرب‌های شیعه و سنی این شهرها به وضع جدید بوجود آمده، دارد.

 

 لشکرکشی رضاخان به احواز در روز ۲۰ آوریل ۱۹۲۵

 پس از لشکرکشی رضاخان به عربستان (احواز) و اسیر شدن شیخ خزعل، دوران جدیدی در تاریخ معاصر ملت عرب احواز آغاز شد، مرحله ای که به گفته محیی الزئبق یکی از مبارزان و انقلابیون احوازی در آغاز این دوره چنین توصیف شده:

 
زمانه دگرگون شده، آبها به جای پیش پس می روند
این روزها حکومت به دست نادان ها افتاده است

مرحله جدید شاهد اجرای سیاستهای عدیدی بود که طی آن عربها از جایگاه داشتن حاکمیت بر اقلیم احواز به حاشیه رانده گانی فقیر و بی چیز تغییر یافتند.
  
به منظور اطلاع از سیاستهایی که دولت مرکزی ایران به پیشنهاد روشنفکران فاشیست به اجرا گذاشته است، سیاستهای مذکور را آنگونه که در مجله آینده ذکر شده است در این مطلب ارائه می کنیم.
 
سیاستهای مذکور عبارتند از:
–          “کشیدن راه آهن و متصل نمودن کلیه نقاط مملکت بیکدیگر، تا بواسطه خلطه و آمیزش زیاد میان طوایف مختلف ایرانی یگانگی کامل پیدا شود”.
در راستای این سیاست راه آهن محمره – تهران تاسیس شد تا راه را جهت اجرای سیاستهای بعدی به منظور تغییر بافت جمعیتی اقلیم احواز را هموار سازد.
 
–          “کوچ دادن بعضی ایلات آذربایجان و خوزستان را بنقاط داخلی ایران و آوردن ایلات فارسی زبان را از داخله باین ایالات و شهرنشین کردن آنها با رعایت شرائط اختلاط و گشودن مدارس”.
 
در راستای این سیاست هزاران عرب احوازی از قبایل بنی طرف به استانهای خراسان و مازندان و مرکزی به اجبار گوچانده شدند. همچنین در سالهای بعد با توسعه پالایشگاه عبادان و به راه افتادن طرحهای نفتی، کشاورزی، صنعتی و تجاری صدها هزار تن از فلات فارس به اقلیم احواز گسیل داده شدند.
 
–          “تقسیمات جدید ایالات و ولایات و از میان بردن اسامی آذربایجان و عربستان و غیره”.
پس از چند سال از مطرح شدن این ایده توسط محمود افشار یزدی، دولت ایران نام عربستان را به خوزستان تغییر داد. همچنین نام شهرها اقلیم احواز از عبادان، محمره، خفاجیه، سوس، … به آبادان، خرمشهر، سوسنگرد، شوش و غیره تغیر داده شد.
 
–          “تغییر اسامی ترکی و عربی که ترکتازان و غارتگران اجنبی بنواحی، دهات، کوهها و رودهای ایران داده اند باسامی فارسی و از میان بردن کلیه این قبیل آثار خارجی”.
 
 
–          “باید استعمال السنه خارجی را بطور رسمی برای اتباع ایران در محاکم، مدارس، ادارات دولتی و قشونی منع نمود. ولی باید تمام این اقدامات تدریجی و از روی تدبیر و ملایمت و متانت باشد وگرنه ممکن است نتیجه معکوس از آن گرفت و موجب انزجار و نفاق گردد”.
در راستای این سیاست عربها از تکلم به زبان عربی در اماکن عمومی و دولتی ممنوع شده و از برتن داشتن لباس عربی منع شدند. به گفته شاهدان بازمانده از آندوره مردان روستایی عرب به هنگام ورود به شهر احواز مجبور می شدند تا دشداشه عربی در زیر شلوار مخفی می کردند تا بسان پیراهن بنظر رسد. در غیر اینصورت ماموران حکومتی اقدام به بریدن دشداشه مرد عرب کرده تا آنرا به شکل پیراهن در آورند.
 

ayandeh

 دوره ۱۹۲۵ تا جنگ جهانی دوم:

توسعه تاسیسات نفتی و تغییر بافت جمعیتی شهرهای جنوبی احواز

 ورود مهاجران غیر عرب: توسعه بیشتر پالایشگاه نفت در سال ۱۹۳۸ تبدیل شدن آن به یکی از بزرگترین پالایشگاه‌های خاورمیانه و هزاران فرصت شغلی ایجاد شده، زمینه را برای ورود مهاجران زیادی هموار کرد. در مدتی در حدود ٢۵ سال پس از ورود رضاخان به منطقه، جمعیت آبادان در سال ١٩٢۶ میلادی به بیش از ده برابرافزایش یافت و به رقم ٢٢٧ هزار نفر رسید

 

سیل عظیم مهاجران به گونه‌ای بود که در عبادان خانه‌های کافی برای سکونت آنها وجود نداشت به همین دلیل شرکت نفت ایران-انگلیس اقدام به ساخت ساختمان‌هایی برای سکونت کارگران و کارمندان خود کرد که این ساختمان‌ها به “بنگله ها” معروف است. برحسب آمارهای دولتی حدود ۶٢ درصد این مهاجران از اصفهان و یزد بودند و ٢۴ درصد از استان فارس و بنادر و ٨ درصد از کرمانشاه و الباقی از بقیه استان‌ها.

 در سال ۱۳۳۰ شمسی شرکت نفت در حدود ۸۰ هزار ایرانی را در استخدام خود داشت.

 تغییرات سیاسی حاصله در روابط قدرت میان دولت مرکزی ایران و شیخ خزعل حاکم اقلیم عربی احواز، نتایج وخیمی برای ملت عرب احواز به همراه داشته است. برچیده شدن حاکمیت شیخ خزعل بر اقلیم احواز سبب شده بود تا عربها هیچ سهمی در اداره اموری که در اقلیم شان در حال وقوع بود نداشته نباشند. در عوض دولت مرکزی ایران با ساختن راهها  از یک طرف اقلیم احواز را به سیستم تجاری فلات مرکزی وصل کرده و احواز را به عنوان بازاری برای تجار مرکز درآورد و از طرف دیگر با تاسیس مراکز نفتی و پتروشیمی و صنعتی در عبادان و محدود کردن استخدامها فقط به فارس زبانان و یا لر و بختیاری سبب شد تا عربها هیچگونه فرصت رقابت با مهاجران نداشته باشند و به زندگی در حاشیه فقیر شهر عبادان محکوم شوند.
 
تبعیض برنامه ریزی شده در توسعه شرکت نفت و به تبع آن پالایشگاه عبادان، سبب شد تا عبادان شهر مهاجران غیرعرب شود به گونه ای که مهاجران به سرعت مراحل پیشرفت اجتماعی را سپری کردند اما زمان برای عربها متوقف ماند و در حاشیه شهر و در روستاها با سیستم سنتی کشاورزی و تجاری در برابر مدرنیته بی رحم ساخته و پرداخته تبعیض گران هر روز سختیهای جدیدی را تجربه می کردند.
 
 abb

عبادان مرکز پروژه فارسی سازی در اقلیم احواز:

 در سال ١٩٣٩ دانشکده نفت آبادان دومین دانشکده کشور پس از دانشکده فنی تهران تأسیس شد تا مهاجران غیرعرب را جهت کنترل تأسیسات نفتی پرورش دهد که در نتیجه‌ی آن نیروهای تحصیل کرده بیشتری ازاستان های مرکزی وارد این شهرشدند.

“رادیو نفت ملی” اولین فرستنده رادیویی در آبادان و متعلق به شرکت نفت بود که در سال ١٣٣٢ شمسی راه اندازی شد. این رادیو ٢۴ ساعت برنامه پخش می‌کرد و زیر نظر شرکت نفت اداره می‌شد. دومین فرستنده‌ی رادیویی بنام “رادیو آبادان” ١٣٢۵ راه اندازی شد. این فرستنده‌ها‌ی فارسی زبان موسیقی انگلیسی و فارسی پخش می کردند. از همان سال‌های اول این فرستنده‌ها در لابه‌لای برنامه‌هایشان عرب‌ها را تهدیدی برای ایران قلمداد می‌کردند.

 

همچنین آبادان دومین شهر ایران بود که پس از تهران که دارای یک شبکه‌ی ملی و یک شبکه‌ی کوچک دیگری که توسط اتباع آمریکایی اداره می‌شد، در سال ١٣٣٧ دارای شبکه تلویزیونی شد. این شبکه به دلیل اینکه سومین شبکه‌ی تلویزیونی کشور بود شبکه سه نام گرفت. ساعات پخش این شبکه تلویزیونی از ساعت چهار بعد از ظهر تا ساعت یک بامداد بود. این شبکه تلویزیونی که در ابتدا شبکه‌ای خصوصی بود در سال ١٣۴٨ در اختیار دولت قرار گرفت.

در حقیقت مرکز آبادان مرکز پخش صدا و سیما کل اقلیم احواز بود. از این رسانه‌ها اخبار و برنامه‌های سیاسی مربوط به ایران و منطقه پخش می‌شد. در این زمینه می توان به نقش این رسانه‌ها در اطلاع رسانی جهت دهی شده در مورد اختلافات ایران و عراق در مسائلی همچون انقلاب‌های ملت عرب در شهرهای عرب نشین همچون محمره و حویزه و خفاجیه و میناو و غیره اشاره کرد. اهمیت فرستنده‌ی رادیو در آن زمان آن‌قدر بود که اولین “جنبش آزادی بخش احواز” به رهبری محیی الدین آل ناصر زمانی که قصد داشت با به‌راه انداختن انقلابی مردمی در محمره و عبادان و احواز زمینه را برای استقلال احواز مهیا سازد قرار بود تا با اشغال مرکز این فرستنده رادیویی از طریق رادیو در تمام شهرهای عربی انقلاب خود را اعلام کند.

 اکثر برنامه‌ها به زبان فارسی بود و آن برنامه‌هایی که به عربی بود بیشتر یا سیاسی بود و نقشی جهت دهنده (بسود دولت دولت) در مورد حوادث سیاسی روز بازی می‌کرد و یا جنبه‌ی مذهبی و شیعی. از تلویزیون آبادان عمدتاً موسیقی بندری، دزفولی و بختیاری پخش می‌شد و برنامه‌هایی اجتماعی و فرهنگی با لباس محلی این فرهنگ‌ها از این تلویزیون عرضه می‌شد. البته این امر خود حکایت از هویت مخاطبان این شبکه که اکثریت غالب آنها مهاجران غیر بومی بودند و همچنین حکایت از رسالت فرهنگی اجتماعی و هویتی این کانال تلویزیونی دارد.

 از دیگر نکات حائز اهمیت درباره‌ی شبکه تلویزیونی آبادان همکاری این شبکه با تلویزیون تهران است و نقش فرا استانی آبادان در کار رسانه‌ای است. شبکه تلویزیونی آبادان برنامه‌هایی تهیه می‌کرد که از طریق شبکه‌ی تهران در سطح ملی پخش می‌شد. به عنوان مثال این شبکه هر ساله در ایام عید نوروز برنامه‌هایی را تهیه می‌کرد که از جمله آنها می‌توان به “شب‌های آبادان” اشاره کرد. همچنین گروه‌های موسیقی از استان‌های مجاور به استودیو تلویزیون آبادان مراجعه می‌کردند و موسیقی محلی خود را ضبط می‌کردند و از تلویزیون آبادان پخش می‌شد.

 از دیگر نقش‌های حساس و ملی این شبکه که رویکرد ملی و مرکزگرای آن را به‌وضوح عیان می‌سازد حضور شخصیت‌های مرکزگرایی است که از آنها آثار ادبی با جنبه نژادپرستانه و تحقیر فرهنگ‌های دیگر به‌ویژه فرهنگ عربی بجای مانده است. از جمله این شخصیت‌ها می‌توان به مهدی اخوان ثالث اشاره کرد. وی مجری برنامه‌ای تحت عنوان “قصه ای برای برو بچه ها”،دریچه ای بر باغ بسیار درخت” بود. این شاعر ملی گرا که از تهران به آبادان آمده بود در مدت اقامتش شب‌های شعر معتددی را در شهرهای مختلف استان برگزار می‌کرد که همگی آنها پوشش رسانه‌ای داده می شد.

 همچنین از دیگر برنامه‌های مهم شبکه تلویزیونی آبادان می‌توان به برنامه‌های تهیه شده درباره‌ی محصولات کشاورزی استان و پخش برنامه‌هایی در دفاع از طرح توسعه نیشکر است که آن زمان در منطقه السبعه “هفت تپه” شروع شده بود و با مخالفت کشاورزان عرب روربرو شده بود. این طرح بیش از ٢۵ هزار هکتار را از زمین‌های کشاورزان عرب مصادره کرده و چندین روستا را ویران ساخت. هدف از این برنامه‌ها علاوه بر متقاعد ساختن کشاورزان عرب به ترک زمین‌های کشاورزی خود، تشویق کردن ساکنان استان‌های دیگر است جهت مهاجرت به این استان و استفاده از زمین های حاصلخیز مصادره شده و آب‌های فراوان است.

سینما عنصر دیگری بود که در این رویارویی نهان، به عرصه کشیده شد. سینماهای متعددی در آبادان تأسیس شد به گونه‌ای که در سال ١٣٣۵ شمسی پس از تهران که دارای ٣٩ سینما بود آبادان با داشتن ٢٨ سینما در رتبه دوم کشور از لحاظ تعداد سینما قرار داشت. پس از آبادان، استان فارس با ٩ سینما و اصفهان با ۴ سینما و مشهد ۴ سینما در رتبه‌های بعدی بودند. سینماهای آبادان با بستن قراردادهایی با شرکت های فیلم سازی نظیر”متروگلدوین مایر” و “کملبیا” و “فوکس قرن بیستم” و “یونایتد آرتیستز” و “والت دیزنی” دروازه شهر را به جهان مدرن به شکل کامل گشودند به گونه‌ای که مردم آبادان همزمان با مردم نیویورک و لندن آخرین فیلم های روز را تماشا می‌کردند. این تعداد زیاد سینما در آبادان که ترویج دهنده‌ی فرهنگ و متد زندگی غیر بومی بود بسان ابزاری در دست مرکزگرایان قرار گرفت تا به ‌واسطه‌ی آن هویت ملی ساکنان اصلی منطقه یعنی عرب‌ها را مورد حمله قرار دهند تا بتوانند به‌واسطه‌ی دیگر برنامه‌های یکسان سازی فرهنگی، هویت عربی را از صحنه محو کنند.

عملکرد هجوم مهار نشده مدرنتیه در ضربه زدن به هویت سنتی عربی آن‌قدر بود که تا به امروز جامعه شناسان مرکزگرا آن را یکی از عناصر مهم هویت ایرانی معرفی می کنند.

در نتیجه‌ی این سیاست آبادان به دروازه‌ی ورود مدرنیته به ایران تبدیل شد. همچنین این شهر به دلیل داشتن فرصت های شغلی بسیار زیاد و آن‌هم با درآمد عالی، به دلیل رواج یافتن شیوه‌ی زندگی غربی و همزیستی مهاجران وارده با انگلیسی‌ها و دیگر خارجی‌ها، وجود انواع متعدد تفریح‌ها و مراکز ورزشی مدرن، وجود کاباره‌ها و کلوب های شبانه و آزادی روابط اجتماعی از آبادان قبله‌ای ساخت برای تمام ایرانیان.

مدرنیته ای که با مهندسی انگلیسیها در عبادان به اجرا گذاشته شد ادواتی را در اختیار دولت مرکزی ایران قرار داد که توانست سیاستهای یکسازی فرهنگی طراحی شده فاشیستهایی نظیر محمود افشار را محقق سازد. با حضور بیش از ۳۰۰ هزار مهاجر غیرعرب در عبادان و سیطره مطلق آنها بر این شهر، همچنین گسترش فعالیتهای فرهنگی و هنری فارسی که در چارچوب امکانات مدرن، قدرت و جذبه صدچندان یافته بود سبب شد تا مدرنیته عبادان روح و مضمون فارسی یافته و به کوره بزرگ فرهنگ سوزی مبدل شود. کوره ای که بواسطه جاذبه های مدرنیته نقش سوزاندن هویت عربی اقلیم احواز را برعهده گرفت.
مدرنیته ساخته و پرداخته انگلیسیها تبدیل به اسبی شد که مرکزگراها سوار بر آن علیه ملتهای غیرفارس تاختند تا به گمان خود هویت فارسی را تنها منجی ملتهای غیرفارس معرفی کنند.
در این زمینه کاوه احسانی چنین می گوید:”پاگرفتن شرکت – شهرها و صنعت نفت در “خ وزس ت ان” منجر به شکل گیری ” و ظهور هویت و حتی “قومیتی” جدید شد: هویت “آبادانی” و “مسجد سلیمانی” “.
 

دیگر کمتر فیلم فارسی بود که در آن ذکری از آبادان نمی‌شد. بدین ترتیب مثلث سه گانه پول، قدرت و مدرنیته سبب شد تا ورود سیل عظیم مهاجران به شهر عبادان، ساکنان اصلی عرب را به حاشیه براند و تنها چند سال از بدو ورود مهاجران بیش نگذشته بود که ساکنان اصلی عبادان در شهر جدید و عظیم آبادان در میان سیل عظیم مهاجران ناپدید شدند. در نتیجه این امر آبادان شهری شد با مردمان با درآمد بالا و با پرستیژ غربی، که در محاصره ده‌ها روستای عربی که در فقر و بدبختی دست و پا می زدند.

تأثیر مهم این چرخه پول و قدرت مسلح به مدرنیته تنها به شهر آبادان محدود نمی شد. سیل عظیم مهاجران غیربومی خود برای بلعیدن چند هزار ساکن اصلی عبادان کافی بود اما آبادان با این چنین قدرت فرهنگی و عملکرد سیاسی آن هم در محلی که در عمق استراتژیک مناطق عرب نشین قرار دارد حکایت از پروژه‌ای داشت برای بلعیدن تمامی مناطق عرب نشین و خلق هویتی جعلی بنام “هویت آبادانی”.

در آبادان توسعه‌ی آغاز شده در میان عرب‌ها در آغاز قرن بیستم به یکباره با سیطره‌ی رضاخان بر ایالت آنها متوقف شد و عرب‌ها به حاشیه رانده شدند تا در فقر بدبختی خود بسوزند و بسازند و شاهد پا گرفتن مهاجران در شهر خود باشند و تحقیرهای دستگاه تبلیغاتی را شنوا باشند.

 

 دوره ۱۹۵۰ میلادی تا ۱۹۷۹

طرحهای اجرا شده در مناطق مختلف اقلیم احواز تا پایان جنگ جهانی دوم بر توسعه تاسیسات نفتی نظیر پالایشگاه عبادان و دیگر تاسیسات نفتی در جنوب و شمال اقلیم احواز متمرکز بوده است. پس از جنگ جهانی دوم و در آغاز دهه پنجاه میلادی همزمان با آغاز برنامه های به اصطلاح توسعه کشور و به اجرا در آمدن طرحهای کشت و صنعت و کشاورزی در مناطق عرب نشین واقع در اطراف سوس تا شوشتر دهها روستا به تصمیم دولت مرکزی بشکل کامل تخریب شدند و زمینهای مسکونی و کشاورزی این روستاها جهت تاسیس طرح نیشکر السبعه (هفت تپه) و کارخانه قند و کاغذ سازی و طرحهای کشت و صنعت مشترک ایران و خارجیها مصادره شد. روستائیان عرب که روستاهایشان تخریب شده بود در شهرکهایی اسکان داده شدند تا بدین وسیله اولین مرحله عملیات تخریب روستاهای عربی در احواز بدست دولت مرکزی به اجرا گذاشته شود.

روستائیان عرب در شهرکها در همجواری کارگران و کارمندان فارس طرحهای تازه تاسیس، که از استانهای اصفهان و یزد به این مناطق مهاجرت کرده بودند اسکان داده شدند. در حقیقت رژیم پهلوی وجود روستاهای عرب را مانعی در برابر توسعه می دانست و با اینکار سعی داشت تا سیستم اجتماعی و فرهنگ عربی روستاها را نابود ساخته و ساختار اولیه جدیدی را برای مردم عرب ایجاد کرده و بدین ترتیب بتواند بر ریشه های هویتی این مردمان چیره شود. رژیم بدین ترتیب با تخریب روستاها، روستائیان عرب را از روستاها که تا حدی سیستم اقتصادی و فرهنگی آن خارج از سیطره اش بود را به شهرکها انتقال داده و آنها در رده های پایین این شهرکها از لحاظ اقتصادی و اجتماعی اسکان داد. روستائیان عرب که زمانی با کشت زمینهایشان ولی نعمت خود بودند، در شهرکهای جدید در بهترین حالت به کارگرانی با مزد پایین در کنار مهاجران غیرعرب که دارای وضعیت شغلی و اقتصادی برتر بودند، اسکان داده شدند. لذا رژیم تا اندازه ای موفق شد از ساختارهای اجتماعی شبه مستقل روستایی رها یافته و همچنین آنها را در وضعیت جدیدی تحت کنترل خود قرار دهد. رواج فرهنگ و زبان فارسی در شهرکهای جدید یکی از راهکارهای اساسی رژیم پهلوی جهت یکسان سازی فرهنگی و محو هویت روستائیان عرب بود و این امر بواسطه اهتمام زیاد طرحهای تازه تاسیس یافته به برگزاری مراسم فرهنگی و مملو ساختن فضای شهرکها به فرهنگ و هویت و توهمات تاریخی ایران باستان، محقق شد.
 
برنامه اول توسعه کشور در ایالت عربستان که به تازگی نامش به خوزستان تغییر یافته بود به اجرا در آمد. برنامه دوم توسعه نیز به این استان اختصاص داده شد به گونه‌ای که بنا به گزارش سازمان برنامه و بودجه، از مجموع اعتبارات این دو برنامه‌ی توسعه سهم خوزستان ۵ /٩١درصد کل اعتبارات کشور بود!

 
رسمیت یافتن یکباره زبان فارسی در کنار رواج شدید عادات غربی، سبب واکنش مردم عرب شد. شاعر معروف عرب شیخ ابراهیم دیراوی که درآن دوره جوانی بیش نبود درمقایسه مردم عرب با ساکنان مدرن شده آبادان، از غیرت عربها واصالت وحمیت آنها می گفت. همچنین حمله رسانه های فارسی عبادان به فرهنگ مردم عرب، سبب شد تا شاعرانی نظیر دیراوی اشعار ماندگار دردفاع از هویت عربی بسرایند وشاعرانی نظیر فاضل سکرانی به امر شعر و ادب عربی اهتمام ویژه ای نشان دهند.
دربرابر وضعیت جدید بوجود آمده مردم عرب به شدت به عادات قبلیه ای خود متمسک شدند واز هرگونه برقراری ارتباط فامیلی با غیرعربها ومهاجران حذر کردند.
 تا دهه پنجاه میلادی شمار تحصیل کردگان عرب انگشت شمار بود. اما پس ازجنگ چهانی دوم وضع تغییر کرده وشمار پسران مشغول به تحصیل افزایش یافت. درآن دوره به دلیل فضای باز اجتماعی حاکم برمدارس وتعارض آن بافرهنگ عامه مردم عرب، خانوداه ها تنها اجازه تحصیل تا ششم ابتدایی را به دختران می دادند.
 مشکلات ناشی از وجود زبان فارسی به عنوان زبان رسمی کار وتحصیل بلافاصله در دوره پس از سال ۱۹۲۵ و ورود چند صد هزار مهاجر جدید به مناطق عرب نشین نظیر عبادان، نشان می دهد که مردم عرب درصد اندکی از هزاران فرصت شغلی ایجاد شده نصیبشان شد. این امر سبب شده بود که شکاف طبقاتی میان ساکنان شهر عبادان جدید با ساکن اصلی منطقه که در روستاها ویا مناطق اطراف عبادان حاشیه نشین بودند، به شدت افزایش یابد(۲). دراین شرایط مردم در برابر رواج شیوه زندگی مدرن واکنش نشان دادند ودرمقابل آن ایستادگی کردند.
 
پس ازجنگ جهانی دوم وآغاز برنامه های هفت ساله توسعه دردهه پنجاه میلادی دولت مرکزی در حدود ۹۲ درصد اعتبارات برنامه های اول ودوم توسعه را اختصاص به اقلیم احواز داد(۳). طرح های کشاورزی درشمال اقلیم دراطراف شهرهای سوس و درفول وشوشتر با تاسیس کارخانه قند  در برنامه اول توسعه (۱۹۴۸-۱۹۵۵) ونیشکر هفت تپه دربرنامه دوم توسعه (۱۹۵۵-۱۹۶۲) آغاز شد(۴).
طی برنامه دوم توسعه دولت طرح بررسی ساخت ۱۳ سد بر روی رودخانه های اقلیم احواز را به پایان رساند. دراین دوره سد دز درشمال اقلیم احواز ساخته شده و در سال ۱۹۶۲ به بهره برداری رسید. تاسیس طرح های کشاورزی بزرگ دولتی در اوایل دهه شصت میلادی سبب شد تا شمار زیادی از روستاهای عرب در اطراف شهرهای سوس ودزفول برچیده شده وساکنان این روستاها درشهرک ها جدید اسکان داده شدند. درنتیجه تغییرات وسیع درملکیت زمین های کشاورزی دراین منطقه مهاجرت از روستا به شهر سوس شدت یافت وروستائیان عرب مناطق فقیر نشینی را درحومه شهر قدیم سوس ایجاد کردند.
مصادر هزاران هکتار از زمین های کشاورزان عرب سبب خشم مردم عرب شده وسبب بروز دشمنی های شدید با دولت مرکزی شد. این امر در چند مورد سبب درگیرهای نظامی گسترده درمنطقه میناو، حومه سوس وغیره شد.
طی برنامه هفت ساله دوم توسعه، بندر محمره توسعه یافت وافزایش فعالیت تجاری دراین شهر، ورود هزاران مهاجر را به همراه داشت. جمعیت این شهر در هر ۱۰ سال دوبرابر شد وجعیت آن از ۴۴ هزار نفر درسال ۱۹۵۶ به۱۴۱ هزار درسالهای ۱۹۷۶ رسید(۱).
طی برنامه هفت ساله دوم توسعه طرح های ادارای، نظامی وصنعتی درشهر احواز انجام شد. درنتیجه این طرح ها وورود مهاجران جدید به این شهر جمعیت این شهر در هر ۱۰ سال دوبرابر شد وجعیت آن از ۱۲۱ هزار نفر درسال ۱۹۵۶ به۳۳۵  هزار درسالهای ۱۹۷۶ رسید و۵۸۰ هزار نفر درسال ۱۹۸۶ رسید (۱). طرح های نظامی رسما از به کارگیری عربها امتناع می کردند. اکثر اداره ها نیز به بهانه ودلایل مختلف درصد اندکی را از مردم عرب به کارگرفته بودند. اداره راه آهن درمیان استثنا بود ودرصد بالایی از کارگران آن عرب بودند.
پس از آن در برنامه های پنج ساله سوم وچهارم توسعه (۱۹۶۲ -۱۹۷۲ ) تاسیسات پتروشیمی درآبادان، بندر امام، معشور  وکارخانه های صنعتی دراحوازتاسیس شد. در بندر تجاری شاپور (امام خمینی) که دردهه ۵۰ میلادی تاسیس شده بود، تاسیسات پتروشیمی نیز ایجاد شد. اغلب ساکنان جدید این بندر همگی ازمهاجران قبلی که درشهرهای محمره وآبادان زندگی می کردند تشکیل شده بود(۴).
شهر معشور جدید نیز بسان شهر عبادان جدید بافاصله چند کیلومتری درکنار معشور قدیم ساخته شد وطرح های پتروشیمی در برگرفت(۴). تاحال حاضر معشور قدیم وجدید به خوبی ازهم قابل تمییز هستند. تا به امروز محله های معروف به معشور قدیم ازسوی شهرداری به عنوان محله های حاشیه نشین معرفی می شوند.
تا اوایل دهه شصت میلادی وقبل از تصویب قانون اصلاحات ارضی، فئودالهای غیرعرب درشمال وبرخی شیوخ وسادات عرب درجنوب اقلیم احواز برمردم حکمرانی می کردند. خوانین بختیاری نظیر مجیدخان وهمچنین خوانین دیگری نظیر جزایری ویاوری بر زمین های اطراف شوشتر، فئودال هایی نظیر نظام مافی وخوانساری بر زمین اطراف سوس، عباس شرکت بر منابع طبیعی نظیر معادن ماسه کرخه وشاوور دراطراف منطقه عبدالخان وخانواده تقی زاده درشهرستان خلفیه بر کشاورزان حکمرانی می کردند. دولت مرکزی با حمایت ازاین فئودالها توانست سطح وسیعی اززمین کشاورزان عرب را ازدست آنها خارج سازد وعشایر مهاجر غیرعرب را درآن اسکان دهد.
در مناطق اطراف شهر احواز نیز سادات بااستفاده ازحمایت قاطع دولت مرکزی زمین های کشاورزی وسیعی را تحت سیطره خود داشتند. آنها آنچنان نزد دولت مرکزی نفوذ داشتند که مخالفان خود را مجازاتی نظیر شلاق وغیره می کردند. دولت مرکزی باحمایت ازاینگونه فئودالها برای خود طرفداران محلی ایجاد کرده بود ومخالفان سیاست های دولت مرکزی را به شکل غیرمستقیم ازسوی مخالفان محلی تحت فشار قرار می داد.
هزاران جوان عرب به منظور رهایی از یوغ فئودالها ازشهرهای کوچک به شهر احواز و یا عبادان و محمره مهاجرت کردند اما چاره ای جز اشتغال کاذب ویا کارهایی نظیر نگهبانی ورانندگی نداشتند. کمربند فقر دراطراف شهرهای عبادان واحواز عمق شکاف میان طبقه مهاجران وساکنان اصلی رانشان می دهد.
اجرای قانون اصلاحات ارضی درسال ۱۹۶۲ درابتدا سبب شد تاسطح وسیعی از زمین های کشاورزی از ملکیت فئودال ها به کشاورزان منتقل شود اما عدم حمایت مالی دولت ازکشاورزان ونبود امکانات کافی نزد آنان جهت بهره وری اززمین هایشان سبب شد تا دولت زمین های وسیعی را از کشاورزان ورشکسته شده خریداری کند و کشت وصنعت های بزرگ نظیر کشت وصنعت های مشترک ایران با آمریکا در شمال اقلیم احواز ایجاد شد.
درآن دوره شرایط سخت زندگی ودشواری وضعیت اقتصادی ازیک سو وتحقیر واهانت هایی که از سوی رسانه ها به مردم عرب می شد، سبب شد تا شخصی به نام علوان الشویع سبک موسیقی به شدت غمناکی را ابداع کند وطولی نکشید که این سبک درتمامی شهرهای رواج یابد وتا به امروز باقی بماند. ترانه های غمناک وی همگی دریادآوری گذشته افتخارآور عرب ومقایسه آن وضعیت فعلی بود.
نارضایتی مردمی از به حاشیه رانده شدن وهجوم علیه فرهنگ وزبان وعادات ورسوم عربی ازسوی دولت مرکزی سبب شد تاشیوخ قبایل عرب نامه های عدیدی به رهبران عرب واتحادیه عرب جهت خلاصی دادن آنها ازجهنمی که رژیم پهلومی برای آنها ایجاد کرده بود، بنویسند. تا اینکه دراوایل دهه پنجاه میلادی وهمزمان با به قدرت رسیدن جمال عبدالناصر درمصر، اولین جبهه آزادی بخش احواز تشکیل شد. مبارزه مسلحانه جبهه های آزادی بخش احوازی تا به امروز ادامه دارد.
 
 

دوره انقلاب سال ۱۹۷۹ میلادی و پس از آن
 
عربها به امید رهایی از وضعیتی که درآن به عنوان شهروند درجه سه محسوب می شدند درانقلاب سال ۵۷ شمسی شرکت کردند. بلافاصله پس از پیروزی انقلاب، بنا به وعده های خمینی به مرجع تقلید عربهای احواز شیخ محمد طاهر شبیر خاقانی، عربهای احواز هیئتی را به تهران فرستادند وتقاضای خودمختاری کردند. تقاضای آنها از سوی دولت موقت پذیرفته نشد وبعد ازیک ماه، قتل عام محمره وعبادان اتفاق افتاد که طی آن صدها عرب جان خود را ازدست دادند.
نظام جمهوری اسلامی پروژه تغییر نام شهرها وروستاها که اززمان پهلوی آغاز شده بود را تکمیل کرد و حتی کوچکترین روستاها نام های عربی شان تغییر داده شد. تمامی مسئولیت های اداری وحتی سطح پایین اقلیم به غیربومی ها ویاغیرعربها داده شد ودولت رویکرد کاملا امنیتی درتعامل با این اقلیم درپیش گرفت.
این اتفاق سبب شد تا خوش بینی مردم عرب به سرعت ازبین رود وبا آغاز جنگ هشت ساله شهرهای عرب نشین ضربات سنگینی رامتحمل شدند. شهرهای عبادان، محمره، حویزه، خفاجیه و بسیتین به شکل کامل تخریب شدند. هزاران تن ازمردم عرب جان خود را ازدست دادند.
در اواسط دوره جنگ واز سال ۱۳۶۴ شمسی دولت مرکزی کار ساخت سدهایی که مطالعه آنها در دوره دوم هفت ساله در دوره پهلوی صورت گرفته بود، را آغاز کرد.
 پایان جنگ نظیر خود جنگ، تلفات سنگین را متوجه مردم عرب ساخت. هفت طرح توسعه نیشکر درقالب ده کشت نیشکر تقریبا تمامی زمین های حاصلخیز کشاورزی از شمال تا جنوب که در اطراف رودخانه های دز، کارون قرار دارند را مصادره کرد. جنگ واجرای طرح ها نیشکر در اوایل دهه هفتاد شمسی سبب افزایش سریع حاشیه نشینی در شهر احواز شد. به گونه ای که پس ازاتمام این طرح ها شمار حاشیه نشینان شهر احواز به مرز ۴۵۰ هزار نفر رسید(۵).
سپاه نوار مرزی ایران وعراق را با شیوه هایی نظیر عدم پاکسازی میادین مین ویا مصادره زمین ها تحت عناوین مختلف، ازوجود روستائیان عرب پاکسازی کرد. مناطق آزاد تجاری و طرح های پرورش آبزیان ودهها طرح دیگر مساحت های وسیعی از زمین های کشاورزان عرب را مصادره کرد.
روستائیان عرب دراعتراض به مصادره زمین هایشان ازعدم وجود هرگونه ارگان دولتی برای حمایت ازکشاورزان وآبرسانی به زمین های واقع فاصله دور از رودخانه وبایر ماندن زمین ها جهت مصادره آنها ازسوی دولت سخن می گویند.
طرحهای هفتگانه نیشکر که در دهه هفتاد شمسی آغاز بکار کردند، بشیوه ای مشابه آنچه در شمال احواز رخ داد دهها روستا را در مناطق مختلف عرب نشین تخریب کردند. در دوره ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی طرحهای نیشکر بعنوان طرحهای ملی در مجلس شورای اسلامی به تصویب درآمده و حکم تخریب دهها روستای عرب نشین از شمال دهستان شعیبیه تا نزدیکی شهر محمره صادر شد. طرح نیشکر خمینی در دهستان شعیبیه، طرحهای دهخدا، میرزا کوچک خان، امیرکبیر، فارابی، دعبل خزاعی و سلمان فارسی روستاهای عدیدی را در اطراف رودخانه های دز و شطیط (شاخه ای از کارون)و هر دو ساحل کارون در مسیر احواز- محمره و احواز- عبادان را بشکل کامل تخریب کردند و زمینهای کشاورزی و مسکونی آنها را مصادره کردند.
 
پس ازجنگ تغییراتی اجتماعی درمیان جامعه عرب به سادگی به چشم می خورد. شمار تحصیل کردگان عرب افزایش یافت و درصد تحصیل میان دختران جهش شدیدی داشت. دیگر تحصیل دختران درشهرها وحتی در بیشتر روستاها یک امر عجیبی نبود.
برسرکار آمدن اصلاح طلبان به رهبری خاتمی امیدواری های جدیدی را میان مردم عرب ایجاد کرد. فعالان عرب با استفاده از آزادی های نسبی ایجاد شده سعی کردند تا خواسته های مردم عرب را مطرح سازند. تشکلی مردمی به نام “لجنه الوفاق” تاسیس شد و اجرای ماده ۱۵ و۱۹ قانون اساسی به عنوان خواسته های پایه ای واولیه خواستار شد.
طولی نکشید که نامه ای از دفتر رئیس جمهور ایران محمد خاتمی به بیرون درز کرد که طرح دولت مرکزی برای کوچ دادن عربها وجایگزینی آنها به واسطه غیرعربها را برملا کرد. اعتراضات مردمی گسترده ای به راه افتاد که بعدها به انتفاضه ۱۵ آوریل شهرت یافت. دهها نفر دراین اعتراضات به دست نیروهای امنیتی ایران کشته شدند.
کشت نیشکر درسطح وسیع ومیزان زیاد پساب های به شدت شور تولیده شده ازیک سو، وذخیره آب رودخانه های کارون وکرخه ودز وجراحی درپشت دهها سد دراستانهای مشرف به اقلیم احواز وانتقال سالانه چند میلیارد مترمکعب آب از این رودخانه ها به فلات مرکزی سبب خشک شدن اقلیم احواز وآلودگی شدید آب وهوا وخاک شده است.
خشک شدن تالاب های مهم احواز نظیر هور العظیم وهور فلاحیه سبب به راه افتادن طوفان های شن وتبدیل شدن احواز به آلوده ترین شهر جهان شد. درنتیجه این آلودگی های شدید میزان سرطان وبیمارهای قلبی وعروقی به شدت افزایش یافته است. مردم شهر احواز برای نجات رودخانه ها کارون از خشکی کامل حلقه هایی انسانی در اعتراض به انتقال آب این رودخانه به زاینده رود تشکیل دادند.
سدسازی بی رویه، خشک شدن رودخانه ها وآلودگی محیط زیست، کشاورزی که تنها منبع کسب روزی برای بخش وسیعی از مردم عرب است را با خطر روبرو ساخته است. خشک شدن تالاب العظیم دهها روستای واقع در اطراف آن خالی از سکنه شدند.
گرچه درصد شهرنشینی دراقلیم احواز افزایش یافته است اما این امر نتیجه ای جز استقرار روستائیان عرب درحاشیه شهر ها نداشته است. میزان حاشیه نشینی درشهر احواز ۴۵۰ هزار نفر که طبق پژوهش دانشگاه جندی شاپور احواز بیش از ۹۵ درصد آن عرب هستند(۵)، حاشیه نشینان شهر ۲۲۰ هزار نفری معشور ۱۰۰ هزار نفر هستند. جمع حاشیه نشینان شهرهای اقلیم رقم خیلی بالایی را نشان می دهد.
نگاهی کلی به نه دهه اخیر نشان می دهد که گرچه طرح های صنعتی وتجاری و اداری ونظامی عدیدی دراقلیم احواز ایجاد شده است اما وجود صدها هزار مهاجر از استانهای دیگر وحذف شدن کامل عربها از مسئولیت های ادارای اقلیم سبب شده است تا عربها فرصت تجربه شرایط اقتصادی منجر به توسعه اجتماعی را نیافته وبه تبع آن فرصت رسیدن به تغییرات اجتماعی که مهاجران به آن رسیده اند را نیابند.
ساختار قبیله ای گاه به دلیل حمایت دولت مرکزی ازآن، جهت سرکوب مخالفان دولت وگاه به دلیل اهمال فرهنگ عربی ازسوی دولت مرکزی وبی علاج ماندن مشکلات اجتماعی، همچنان به حیات خود ادامه می دهد ومشکلات زیادی را برای اقشار مختلف جامعه به ویژه زنان به همراه داشته است.
روحانی رئیس جمهور فعلی ایران در۱۵ ژانویه دراحواز طرح انتقال آب کارون را نفی نکرد. درعوض وی براجرای طرح ۸۰۰ هزار هکتار کشاورزی تاکید کرد. این اقدام دولت در شرایطی که عربها همچنان هیچ یک ازمسئولیت های اداری اقلیم را در دست ندارند، از سوی فعالان احوازی طرحی کاملا مشابه با طرح های نیشکر قلمداد می شود وآن را خطری بزرگ برای آینده ملت عرب احواز می دانند، به ویژه که درحال حاضر بیش از ۷۰ درصد جمعیت درشهرها وحاشیه های فربه آنها زندگی می کنند واکثریت بیکاران دراین مناطق به سر می برند وبعید به نظر می رسد که طرح های کشاورزی این گروه را مورد هدف داشته باشد.
 

بحران محیط زیست:

انحراف آب رودخانه های جاری دراقلیم احواز از گذشته در راس سیاست های دولت مرکزی ایران جهت پاکسازی نژادی مردم عرب بوده است. در سال ۱۳۲۲ شمسی تونل کوهرنگ ۱ توسط دولت مرکزی ایجاد شد، آن تونل سالانه بیش از ۲۵۵ میلیون متر مکعب آب را از سرشاخه های کارون به حوضه زاینده رود منتقل می کند.
پس از بر سرکارآمدن جمهوری اسلامی، سیاست های تاراج سریع و وسیع ثروت های طبیعی ملت عرب احواز شتاب خاصی به خود گرفت. دراوج جنگ ایران با عراق، ودرحالی که توجه همه معطوف به جنگ بود، دولت مرکزی ایران دومین تونل موسوم به کوهرنگ ۲ را جهت انتقال سالانه بیش از ۲۵۵ میلیون متر مکعب آب از سرچشمه های رودخانه کارون به زاینده رود را راه اندازی کرد!
طبق اظهارات مسئولان نظام، اکنون نیز تونل کوهرنگ ۳ در دست بهره برداری است، تا سالانه ۲۵۵ میلیون مترمکعب آب را به زاینده رود منتقل سازد!
 مجموعه تونل های کوهرنگ ۱ و ۲ و ۳ به همراه تونل چشمه لنگان سالانه هزار میلیون متر مکعب آب را از سر شاخه های کارون راهی کویر مرکزی ایران می کنند تا کویری جدید در احواز به وجود آید.
سد سازی یکی دیگر ازسیاست های ویرانگر است، که نتایج وخیمی را برای ملت عرب احواز رقم زده است. استان اصفهان درمجموع هفت سد و تونل جهت انتقال آب کارون برروی سرشاخه های این رودخانه ساخته است که بیش از هزار و صد میلیون متر مکعب آب را به زاینده رود منتقل می کنند.
درحال حاضر ۱۹ سد برروی حوزه آبریز کارون و ۱۲ سد برروی حوضه آبریز کرخه و ۵ سد برروی حوضه آبریز جراحی دردست ساخت است. از این سدها، ۱۲ سد در استان لرستان برروی حوضه های آبریز کارون وکرخه در دست ساخت هستند که قادر خواهند بود ۸۰۰ میلیون مترمکعب آب را ذخیره کرده و به مصارف محلی برسانند. چنین نیز دوسد در ایلام با ظرفیت سالانه ۱۰۴۰ میلیون مترکعب بر روی حوضه آبریز کرخه و سه سد درکهکیلویه و بویراحمد بر روی حوضه آبریز جراحی باظرفیت سالانه ۱۲۴۰ میلیون متر مکعب آب در دست ساخت هستند.
 تاکنون ۲۵ سد با ظرفیت ۱۰۴۴۰ میلیون مترمکعب آب درسال بر روی حوضه آبریز کارون مورد بهره برداری قرار گرفته اند. این سدها در استان های چهارمحال و بختیاری و لرستان و شمال اقلیم احواز هستند.
از سوی دیگر آن دسته از سدهایی که درشمال اقلیم احواز احداث شده اند نیز ثمره ای برای کشاورزان عرب ندارند، چرا که تنها عاید مردم عرب از این سدها فاضلاب استان های دیگر است که به بستر رودخانه هایشان وارد می شود. به گفته دلاور نجفی یکی از مسئولان سابق محیط زیست درحال حاضر میزان آب جاری در رودخانه کارون ۹۰ متر مکعب درثانیه است که بیش از نیمی از آن آب، فاضلاب های دیگر استان ها است.
کارشناسان امور محیط زیست معتقدند که بهره برداری از سدهای دردست ساخت می تواند فاجعه بزرگی برای اقلیم احواز به همراه داشته باشد. پس از آنکه در سال های اخیر رودخانه های کرخه وجراحی تقریبا به شکل کامل خشک شده اند، اکنون نیز خشکی کامل رودخانه کارون را تهدید می کند.
 بهره برداری از این سدها سبب خواهد شد تا نسبت فاضلاب جاری دربستر رودخانه کارون به نود درصد نیز برسد و رودخانه کارون را به یکی از بزرگترین فاضلاب های روباز جهان تبدیل خواهد کرد.
 اهمیت توجه به این آلودگی و مقابله با آن در این است که ذرات آلاینده هوا با غلظت ۲۵ میکروگرم برای جان انسانها خطر ایجاد می کند و متخصصین کشور، این میزان از آلودگی را، کشنده می دانند. این در حالی است که بنا بر آمارهای رسمی هواشناسی رژیم، در شهر احواز، غلظت این مواد خطرناک در بیشتر روزهای سال از ۴۰۰۰ میکروگرم در متر مکعب گذشته و در مواقعی نیزبه ۹۴۰۰ میکروگرم در مترمکعب نیز رسیده است.
 

علت بحران محیط زیست:

رودخانه های مرزی ایران وعراق
زاب کوچک و زاب بزرگ در آذربایجان غربی، قزلجه سو در کردستان، کنگاگوش، الوند، قوره تو ، زیمکان و سیروان در کرمانشاه، چنگوله، تلخاب، کنجان چم، دویریج و میمه در ایلام، کرخه وکارون در اقلیم احواز.
سرچشمه این رودخانه ها همگی در ارتفاعات غربی، جنوب غربی وشمال غربی ایران است. این رودخانه ها همگی درحوزه های آبریز فرعی مرزی غرب، حوزه آبریز فرعی کرخه و حوزه آبریز کارون واقع درغرب ایران هستند(۴).
این رودها ازشمال شرق تا جنوب شرق وجنوب عراق وارد خاک عراق شده و اکثر آنها به رودخانه دجله می ریزند. این رودها بخشی مهم ازحوزه آبریز دجله عراق را تشکل می دهند. آب جاری این رودخانه ها نقش مهمی درسرسبز بودن بخش واقع میان مرز ایران – عراق وشرق رودخانه دجله وحفظ پوشش سبز این منطقه دارد.
رود دجله وشاخه های فرعی آن درشرق عراق و مرز با ایران هور(تالاب) حویزه بامساحت ۳۵۰۰ کیلومتر مربع را سرسبز نگه داشته بودند. دربخش میانی عراق نیز رودهای دجله وفرات تالاب های میانی بامساحت  ۳۰۰۰ کیلومتر مربع ودرجنوب هور حمار بامساحت ۳۰۰۰ کیلومتر مربع را آبیاری می کنند(۵).
 

سدها وتاسیسات برق آبی ایران
 براساس اعلام رسمی “شرکت مدیریت منابع آب ایران، معاونت طرح وتوسعه” ایران تاکنون ۲۵ سد برروی حوزه آبریز کارون و ۷ سد برروی حوزه آبریز کرخه و ۸ سد برروی حوزه آبریز جراحی ساخته است. همچنین برروی این حوزه ها به ترتیب ۱۹، ۱۲ و ۵ سد دردست ساخت دارد. دهها سد دیگر نیز دردست مطالعه هستند تا برروی این حوزه ساخته شوند. البته باید گفت که حوزه آبریز جراحی ارتباطی با کشور عراق ندارد اما ازآنجائیکه که رودخانه جراحی به هور فلاحیه می ریزد واین هور نیز بسان اهوار عراق نقش مهمی درحفظ اقلیم جوی این منطقه دارد، بررسی حوزه جراحی نیز حائز اهمیت است.(۱۱)
رودخانه های مرزی دویریج والطیب (میمه) وشاخه های چندگانه رودخانه کرخه (سابله، عمیاء، کرخه اصلی) ازسمت غرب وشاخه هایی از رودخانه دجله با نام های الکحلاء، المشرح والمجریه از سمت شرق هور حویزه را آبیاری می کنند. هور حویزه با مساحت کلی ۳۵۰۰ کیلومتر مربع بزرگترین هور ایران وعراق است که دوسوم آن درعراق ویک سوم آن در ایران است(۱۲).
درسال ۱۹۵۱ میلادی ایران کانالی را برروی رودخانه الوند در میان دوشهر قصرشیرین وخسروی ایجاد کرد. این کار سبب شد تا آب ورودی این رودخانه به عراق بیش از ۶۰ درصد کاهش یابد(۷).
در سال ۱۹۳۲ میلادی ایران کانالی بررودخانه کنجان چم ایجاد کرد وآب این رودخانه رابه سوی شهر مهران منحرف ساخت. پس ازآن نیز سدی خاکی برروی این رودخانه تاسیس کرد که منجر به خشکی کامل این رودخانه درخاک عراق شد(۷).
رودخانه دوریج و الطیب(میمه) هر دو پس از طی مسیری طولانی در استان ایلام در اطراف پایگاه مرزی فکه وارد عراق شده وهر دو به هور المشرح که بخش شمالی هور الحویزه است می ریزند. شاخه های مختلف رودخانه کرخه نیز هور العظیم وبرکه العظیم که بخش میانی هور الحویزه است را آبیاری می کنند(۷).
ایران درمارس سال ۱۹۶۶ میلادی سدی خاکی را بربستر رودخانه دویریج درپنج کیلومتری پایگاه مرزی فکه تاسیس کرد. این امر سبب قطع کلی آب رودخانه شد(۷). درحال حاضر نیز ایران سد خاکی دویریج دردهلران را دردست ساخت دارد که قادر خواهد بود ۱۴۳ میلیون مترمکعب آب رودخانه دویریج را ذخیر کند.
رودخانه میمه (الطیب) نیز سرنوشتی مشابه داسته است. ایران سدی بر روی این رودخانه ساخته ودر۱۵ کیلومتری شهر دهلران نیز سدی خاکی دردست ساخت دارد(۷).
سه سد برروی رودخانه کرخه ساخته شده اند که قادر هستند کل آب رودخانه کرخه را به مدت سه سال تمام ذخیره کنند واین رود را به کلی خشک کنند.
خشک شدن رودخانه های میمه، دویریج وکرخه به دلیل سدسازی بی رویه درغرب وجنوب غرب ایران، سبب شده است تاهور الحویزه تمامی منابع آبی تغذیه کننده اش از سمت ایران را ازدست بدهد. اهمیت این مشکل زمانی مشخص می شوند که نقش مهم اهوار عراق وایران درپالایش هوای خاورمیانه مدنظر گرفته شود.
حداقل ۶ سد برروی رودخانه کارون ساخته شده اند. تونل های کوهرنگ ۱، کوهرنگ ۲، کوهرنگ ۳ و سد وتونل چشمه لنگان سالانه بیش از یک میلیارد وصد میلیون مترمکعب آب را به فلات مرکزی ایران منتقل می کنند. اخیرا نیز آب منطقه ای اصفهان قصد دارد تا تونل بهشت آباد جهت انتقال سالانه بیش از یک میلیارد مترمکعب آب به فلات مرکزی را اجرایی نماید(۱۱).
سدهایی که بررودخانه کارون ساخته شده اند، سبب شده اند تا جریان آب (دبی) رودخانه کارون هموار در دو دهه اخیر کاهش یافته ومیزان آلودگی آب همواره افزایش یابد. آلوده شدن آب این رودخانه مشکلات زیادی برای مردم شهرهای عرب نشین پایین دست رودخانه کارون بوجود آورده است. اخیرا زنجیره هایی انسانی برای حمایت ازکارون دراحواز تشکیل شده است.
سدهایی که بررودخانه جراحی دراستان کهگیلویه وبویراحمد وشرق اقلیم احواز بررودخانه جراحی ساخته شده اند، این رودخانه را کاملا خشک کرده است. این امر سبب شده تا تنها منبع آب شیرین هور فلاحیه قطع شود.
سدهای ایرانی که بنا به سیاست های دولت مرکزی بررودهای اقلیم احواز تاسیس شده اند تامانع ازخروج آب شیرین از کشور شوند، درحقیقت مرزهای آبی ایران محسوب می شوند. گرچه در ورای این مرز اعتباری طرحهای آلود کننده محیط زیست نظیر توسعه نیشکر نیز وجود دارند اما عملا سیاست آبی دولت مرکزی ایران، مناطق عرب نشین احواز واقع در پایین دست سدها را درخارج مرزهای آبی مذکور قرار داده است وسیاست ممانعت ازریختن آب شیرین درخلیج منجر به محرومیت مناطق عرب نشین ازآب شیرین شده است. آب جاری دربستر رودخانه های کارون وکرخه درمناطق عرب نشین آنچنان آلوده وشور است که عراق به شدت از ورود این همه آلودگی به آبهای مرزی خود معترض است. مسئولان عراقی می گویند که ایران به جای آب شیرین، پساب های به شدت شور وآلوده خود را وارد خاک عراق می کند(۷).
خشک شدن شبه کامل رودخانه های کارون، کرخه وجراحی درمناطق جنوبی اقلیم احواز، خشک شدن هور العظیم وبه راه افتادن طوفان های شن، خالی ازسکنه شدن دهها روستای عرب نشین وجهش شدید میزان حاشیه نشینی در دودهه اخیر درشهر احواز ورسیدن آن به ۳۵درصد جمیعیت این شهر، همگی نشانی هایی هستند که عربهای احواز بواسطه آنها دولت مرکزی ایران رامتهم می کنند که باکنترل آبهای ورودی به این اقلیم سعی در ازهم پاشاندن ساختار اجتماعی آنها دارد.
درحقوق بین الملل دیدگاهی که امروزه ازسوی اکثریت کشورها وسازمان های بین المللی پذیرفته شده است دیدگاه مبتنی بردو اصل استفاده مشترک ازآبهای مرزی ومحدودیت استفاده از آبهای مرزی است. بنابر اصل استفاده مشترک ازآبهای مرزی “کشورهایی که درساحل یک رودخانه بین المللی واقع شده اند نسبت به آن رودخانه حق حاکمیت مشترک دارند” همچنین برطبق اصل محدودیت استفاده از آبهای مرزی حاکیمت هریک ازکشورهای ساحلی یک رودخانه بین المللی محدود به وظایفی است که حقوق بین الملل برای آنها مقرر کرده وبه هیچ وجه حاکمیت مطلق نیست(۴).
بنابه این رویکرد بین المللی هیچ کشوری نمی تواند وضع طبیعی کشور خود را به گونه ای تغییر دهد که به کشور مجاورز زیان وارد شود(۴). هرگونه انحراف آب رودخانه ها، توقف آب رودخانه ویا آلوده ساختن آب آن ازدیدگاه حقوق بین الملل مجاز نیست.
 

تبعات بحران زیست محیطی:

خالی از سکنه شدن روستای اقلیم احواز 
در سالهای گذشته درپی سدسازیهای بی رویه و انتقال آب رودخانه های اقلیم احواز به فلات مرکزی ایران، هور (تالاب) العظیم خشک شده و دهها روستای حاشیه این تالاب خالی از سکنه شده اند.
بنا به گزارش رسمی رژیم جمهوری اسلامی دهها روستای هور العظیم طی سالهای گذشته بدلیل نابود شدن منبع رزق و روزی روستائیان که همان هور العظیم است، خالی از سکنه شده اند. بنا به این گزارشها روستاهایی نظیر حسچه، لولیه، عمه، کسر، مچیره، محیره، سیدیه، ابوچلاچ، مشیمشیه، جرایه، طبر، شط علی، زهریه، برگه و برص وبرخی دیگر از روستاهای این هور خالی از سکنه شده اند.
 

افزایش حاشیه نشینی و فقر و تنگدستی شدید مردم عرب

افزایش ۳۰ در صدی میزا ن مرگ و میر مردم در احواز:

میزان فوت ثبت شده در دهه هفتاد شمسی میزانی در حدود ۳٫۹ نفر در هر هزار نفر جمعیت (سالانه ۱۳۵۰۰ تا ۱۴۵۰۰) و در دهه هشتاد شمسی ۵٫۱۵ نفر در هر هزار نفر جمعیت (سالانه ۲۰ هزار الی ۲۲ هزار) خواهد بود. این امر نشان می دهد که شاخص میزان فوت ثبت شده در هر هزار نفر جمعیت حداقل ۳۳ درصد افزایش نشان می دهد. 
 

در همین راستا نتیجه تحقیقات دانشکده علوم پزشکی احواز آماری مشابه آنچه ما بدست آورده ایم را نشان می دهد. تحقیقات دانشکده علوم پزشکی دانشکاه احواز درسال ۱۳۸۹ شمسی نشان می دهد که در حدود ۲۰ درصد متوفیان احوازی به دلیل استنشاق هوای آلوده به ذرات ریز آلاینده، جان خود را از دست داده اند. این پژوهش که توسط دوعضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی احواز به همراه پژوهشگری از دانشگاه آزاد احواز صورت گرفته است به علت مرگ ۹۸۲۶ حالت فوت غیرتصادفی پرداخته شده است. بر اساس این پژوهش ۱۷۱۸ نفر دراثر استنشاق حجمی بیش از ۳۱۰ میکروگرم درمترمکعب از ذرات ریز معلق درهوا جان خود را از دست داده اند. این تحقیقات افزایش حداقل ۲۰ درصد در میزان متوفیان احواز نظیر آنچه ما به آن دست یافتیم را نشان می دهد.
بنا به گزارشی که پیشتر ما درباره رشد چشمگیر سرطان در اقلیم احواز با استناد به داده های آماری وزارت بهداشت و درمان و آموزش پزشکی ایران منتشر کرده ایم، تعداد حالتهای سرطانی از ۱۹۲۷ حالت در سال ۱۳۸۳ به ۵۰۷۵ حالت در سال ۱۳۸۷ افزایش یافته است.
 

چند برابر شدن میزان سرطان در اقلیم احواز:

 آمار سرطان در دهه ۸۰ شمسی بشرح آتی است:

cancer

 

–          افزایش میزان بیماریهای قلبی و عروقی و گوارشی و کلیوی در اثر آلودگی شدید هوا و آب و غذا

–          تولد کودکان ناقص الخلقه در مقیاس زیاد

–          افزایش شدید میزان سقط جنین نزد مادران جوان و کاهش قدرت باروری مردان و زنان

–          تضیف سیستم امنیتی بدن مردم احوازی در اثر وجود آلودگی شدید هوا به ذرات ریز ۲٫۵ میکرون در اکثر ماههای سال و مراجعه هزاران تن از مردم به بیمارستانها به هنگام بارش باران در سالهای اخیر.

 

سیاست تخریب روستاهای عرب نشین توسط دولت مرکزی:

حذف فیزیکی روستاها بوسیله طرحهای توسعه مبتنی بر رویکرد امنیتی
مصادره زمینهای کشاورزی متعلق به روستاها
محرومیت روستاها از خدمات اولیه
خشک شدن رودخانه ها و آلودگی آبها
عدم آبرسانی جهت شرب به روستاها
به گزارش مراکز دولتی جمهوری اسلامی در حدود هزار و یکصد روستای اقلیم احواز فاقد آب شرب هستند. در بخش اعظم روستای های فاقد آب شرب سالم، روستائیان عرب آب شرب خود را از آب گل آلود و آلوده رودخانه ها و نهرهای کوچک و برکه ها تامین می کنند. بخش دیگری از این روستاها نیز آب مورد نیاز روستائیان در مقابل پرداخت هزینه گزاف، بواسطه تانکرها تامین می شود.
براساس آمار، ۴ هزار و ۱۵ روستا در اقلیم احواز وجود دارد که از این تعداد ۲ هزار و ۹۱۷ روستا از آب شرب به اصطلاح “سالم” برخوردارند و هزار و ۹۸ روستا هم آب سالم ندارد که به گفته مسئولان آب و فاضلاب روستایی اقلیم، با تانکر به برخی از این روستاها آبرسانی می شود. مابقی روستاها آب شرب سالم نداشته و با مشکلات بهداشتی و سلامتی عدیدی روبرو هستند.
 

عدم پاکسازی مینهای جنگی
در موازات نوار مرزی احواز با عراق، دهها روستای عرب وجود دارد که از پایان جنگ ایران و عراق تاکنون ساکنان اصلی آنها موفق به بازگشت به روستاهایشان نشده اند. این امر بدلیل عدم پاکسازی زمینهای روستاهای مذکور از میادین مین است. دولت در مدت ۲۵ سال گذشته رغبتی خاصی جهت پاکسازی این میادین مین از خود نشان نمی دهد.
اهمیت امنیتی نوار مرزی برای دولت حاکی از آنست که نظام قصد بازگرداندن این روستاها به صاحبان اصلی آن را ندارد و در مقابل در حال ساخت تاسیسات نظامی و اطلاعاتی در روستاهای مذکور است تا بدین وسیله بتواند بطور مستقیم عملیات نظامی و اطلاعاتی خود را با وابستگان سیاسی و عقیدتی خود در کشورهای همیسایه بسادگی پیش ببرد.

طرحهای تجاری در نوار مرزی
روستاهای واقع در مرزهای محمره و عبادان با کشور عراق مشمول طرح بزرگ منطقه آزاد تجاری هستند. زمینهای وسیع متعلق به روستائیان عرب توسط دولت مصادره شده و یا در حال مصادره شدن است. این طرح نیز سبب شده است تا شماری از روستاهای این منطقه با خطر تخریب تمام روبرو شوند.
علاوه بر بندهای ذکر شده می توان به عدم وجود امکانات آموزشی و مدارس در این روستاها و عدم وجود راههای ارتباطی مناسب اشاره کرد. فرزندان روستائیان عرب جهت رسیدن به مدارس ابتدائی نیاز دارند تا هر روز به هزینه شخصی خود مسیرهایی طولانی و طاقت فرسا را رفت وآمد کنند تا به مدرسه برسند. همچنین جهت ادامه تحصیل در مقاطع راهنمایی و دبیرستان نیاز به عزیمت به شهرها دارند.
 

 

چاشهای فرا روی ملت عرب احواز:

–          حفظ هویت عربی احوازی در برابر سعی دولت مرکزی برای نابودی هویت عربی گاه بواسطه فارسی سازی و گاه بواسطه فرقه گرایی و شیعه گری

–          دست یافتن به حقوق سیاسی، اقتصادی و فرهنگی و خروج از حاشیه نشینی

–          پایان دادن به چپاول و غارت ثروتهای طبیعی احواز از سوی دولت مرکزی و سهیم شدن در درآمدهای حاصله از این ثروتهای هنگفت

–          پایان دادن به مصادره وسیع زمینهای کشاورزان عرب، متوقف ساختن تخریب روستاها، متوقف ساختن طرحهای دولت مرکزی جهت آوردن شمار بیشتری از مهاجران جهت تغییر بافت جمعیتی

–          متوقف ساختن روند سریع تخریب محیط ناشی از سیاستهای دولت مرکزی در اقلیم احواز و کاهش دادن میزان تلفات انسانی

–          برچیدن موانع اجتماعی و فرهنگی جامعه عرب احوازی بواسطه محدود ساختن تاثیرات ساختار قبیله ای در جامعه و رهایی گروههای مختلف اجتماعی نظیر زنان

 

نویسنده: مهدی هاشمی

تمام حقوق نشر متعلق به وب سایت پادماز است. مطالب منتشرشده در وب سایت پادماز ضرورتا بیانگر رویکرد جنبش ملی دموکراتیک عرب الاحواز نیست.

الصعود لأعلى